به نظر می‌رسد ارتباط با اینترنت قطع است.

اتصال دستگاه با اینترنت را بررسی کنید ...

تَبوک، گردان

استان کرمانشاه

تَبوک، گردان

دفاع مقدسجغرافیا و نظامیگردان
استان کرمانشاه
آخرین ویرایش: ۱۴۰۳/۱۰/۰۵ چاپ

تبوک، گردان،  از گردان‌های پیاده تیپ مستقل ۲۹ نبی‌اکرم(ص) نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که نیروها و پشتیبانی‌اش از شهرستان سُنْقُر و کُلْیایی بود.

در ۲۵ بهمن ۱۳۶۲ به گردان مستقل ۲۰۷ شهید بهشتی* که زیر امر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان سُنْقُر و کُلْیایی* بود، ابلاغ شد برای شرکت در عملیات پیش ِرو عازم منطقۀ چَنْگوله واقع در ۴۳ کیلومتری جنوب شرقی شهر مهران از استان ایلام شود. این گردان بعدازظهر همان روز در اردوگاه تیپ مستقل ۲۹ نبی‌اکرم(ص)* واقع در حاشیۀ جاده مهران ـ دهلران در غرب استان ایلام مستقر شد. غروب همان روز از اسمعلی فرهنگیان* که فرماندهی گردان را بر عهده داشت، دعوت شد تا در جلسۀ شورای فرماندهی تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) شرکت کند. در این جلسه گردان ۲۰۷ شهید بهشتی به طور رسمی به تیپ ۲۹ نبی اکرم(ص) ملحق شد (ایرانی، ص ۵۰-51؛ صمدی؛ رضایی؛ مجتبایی  با توجه به اینکه اسامی گردان‌های پیشین تیپ به نام غزوات پیامبراکرم(ص) بودند، گردان ۲۰۷ شهید بهشتی، به گردان تبوک تغییر نام یافت (صمدی؛ رضایی؛ مجتبایی).

این گردان با استعداد سه گروهان شهید احمدی، شهید صمدی و شهید پرویزی، یک دسته ادوات و قسمت‌های پرسنلی، تدارکات، تسلیحات، تبلیغات، موتوری، تعاون، آموزش و ش. م. ر. تشکیل شد (همانان).

سلاح‌های سازمانی گردان عبارت بودند از: کلاشینکف، تیربارگرینف، آر. پی. جی. ۷ و خمپاره‌انداز ۶۰میلی‌متری (همانان).

شهرستان سُنْقُر و کُلْیایی از نظر نیرویی و تدارکاتی گردان را پشتیبانی می‌کرد. در ابتدا همۀ نیروهای گردان اعزامی از شهرستان سُنْقُر و کُلْیایی بودند، امّا بعدها افزون‌بر نیروهای رزمندۀ اعزامی از سنقروکلیایی، از شهرستان‌های کرمانشاه، کنگاور، هرسین و خارج از استان به گردان اعزام می‌شدند (همانان).

زمانی‌که گردان در اردوگاه‌ها مستقر بود و در نبرد شرکت نداشت، آموزش‌های نظامی مختلفی برای نیروها از جمله اسلحه‌شناسی، رزم شبانه، تاکتیک، تخریب، ش. م. ر. و عقیدتی برگزار می‌شد. همچنین برای افزایش توان رزمی گردان، بیشتر وقت نیروها به کوهپیمایی، پیاده‌روی و رزمایش گردانی اختصاص می‌یافت. دورۀ محدود آموزش فرماندهی و عقیدتی برای فرمانده گردان تا دسته، به مدت ۱ ماه در اردوگاه شهید سوری واقع در۳۵ کیلومتری شمال گیلان‌غرب از فروردین ۱۳۶۳ تا اردیبهشت ۱۳۶۳ برگزار شد (همانان).

فرماندهان گردان به ترتیب عبارتند از: اسمعلی فرهنگیان (25 بهمن ۱۳۶۲ ـ تیر ۱۳۶۵)؛ نورخدا سهم‌الدینی (تیر ۱۳۶۵ ـ شهریور ۱۳۶۵)؛ علی سلیمانی (مهر ۱۳۶۵ ـ فروردین ۱۳۶۶) و محمّدولی عمادی‌رستگار (اردیبهشت ۱۳۶۶ ـ پایان جنگ) (همانان).

معاونان اول گردان به ترتیب عبارتند از: کیومرث صمدی (25 بهمن ۱۳۶۲ ـ اردیبهشت ۱۳۶۴)؛ محمدولی عمادی‌رستگار (اردیبهشت ۱۳۶۴ ـ خرداد ۱۳۶۵)؛ نورخدا سهم‌الدینی (خرداد ۱۳۶۵ ـ تیر ۱۳۶۵)؛ علی سلیمانی (تیر ۱۳۶۵ ـ شهریور ۱۳۶۵)؛ حجت‌الله احمدی (مهر ۱۳۶۵ ـ دی ۱۳۶۵)؛ کیومرث صمدی (اردیبهشت ۱۳۶۶ ـ ۱۳۶۷ ش) (امینی).

فرماندهان گروهان شهید احمدی به ترتیب عبارتند از: عزت‌الله پرویزی (25 بهمن ۱۳۶۲ ـ ۲۷ بهمن ۱۳۶۲)؛ آوختعلی رضایی (فروردین ۱۳۶۳ ـ مرداد ۱۳۶۳)؛ علی‌اصغر سلطان‌آبادی (مرداد ۱۳۶۳)؛ حجت‌الله احمدی (1364 ش)؛ آوختعلی رضایی (اردیبهشت ۱۳۶۵ ـ آذر ۱۳۶۶) ؛اسدالله احمدی (1366 ش) (همو).

فرماندهان گروهان شهید صمدی به ترتیب عبارتند از: مسعود ابراهیمی (25 بهمن ۱۳۶۲ ـ فروردین ۱۳۶۳)؛ جواد اعتمادی (فروردین ۱۳۶۳ ش)؛ محمدولی عمادی‌رستگار (آبان ۱۳۶۳ ش)؛ ابوالقاسم روح‌اللهی (1364 ش)؛ علی‌اصغر سلطان‌آبادی ( ... ـ ۲۴ دی ۱۳۶۵)؛ جواد اعتمادی (1365 ش) (همو).

فرماندهان گروهان شهید پرویزی به ترتیب عبارتند از: فریادرس اسفندیاری (فروردین ۱۳۶۳)؛ جواد اعتمادی (1365 ش) (همو).

محل‌های استقرار گردان به ترتیب عبارتند از: اردوگاه چنگوله (25 بهمن ۱۳۶۲ ـ ۲۷ بهمن ۱۳۶۲)؛ اردوگاه چنگوله (1 اسفند ۱۳۶۲ ـ ۷ اسفند ۱۳۶۲)؛ پادگان ابوذر (اسفند ۱۳۶۲ ـ ۶ مرداد ۱۳۶۳)؛ پادگان ابوذر (آبان ۱۳۶۳ ـ ۱۶ اسفند ۱۳۶۳)؛ اردوگاه شهید سوری (17 اسفند ۱۳۶۳ ـ اردیبهشت ۱۳۶۴)؛ تنگه بزازخانه (پادگان امام خمینی کرمانشاه) (اردیبهشت ۱۳۶۴ ـ آبان ۱۳۶۴)؛ اردوگاه شهدای کوثر در ۵ کیلومتری جاده اهواز ـ سوسنگرد (آبان ۱۳۶۴ ـ اسفند ۱۳۶۴)؛ تنگۀ بزازخانه (پادگان امام خمینی کرمانشاه) (اسفند ۱۳۶۴ ـ اسفند ۱۳۶۴)؛ نزدیکی روستای برناج، حدفاصل سنقروکلیایی و بیستون، یک مجتمع ساختمانی دولتی مربوط به اداره کشاورزی (اسفند ۱۳۶۴ ـ آبان ۱۳۶۵)؛ موقعیت شهید خدامروت گلی در دزفول (آبان ۱۳۶۵ ـ اسفند ۱۳۶۵)؛ نزدیکی روستای برناج، حدفاصل سنقروکلیایی و بیستون، یک مجتمع ساختمانی دولتی مربوط به اداره کشاورزی ( موقعیت شهید اسمعلی فرهنگیان) (اسفند ۱۳۶۵) (همو).

گردان در دورۀ دفاع مقدس، در نبردهای آفندی و پدافندی به شرح ذیل شرکت داشت:

نبردهای آفندی گردان:

نبرد والفجر ۵: این نبرد در ساعت ۲۴ نیمه شب ۲۷ بهمن ۱۳۶۲ با رمز یا زهرا(س) در منطقۀ چنگوله در ۳۰کیلومتری جنوب غربی شهر مهران از استان ایلام با هدف آزادسازی ارتفاعات منطقه و پاسگاه‌های مرزی و تسلط بر جاده طیب ـ بدره عراق انجام شد (مرکز ... ، ص ۴۵؛ اردستانی، ص ۸۳) آزادسازی دو ارتفاع چغاعسگر و عباس‌عظیم که در دو طرف رودخانه بِلیغان قرار داشتند، به تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) سپرده شد (سلیمانی؛ ایرانی، ص ۵۲؛ کسرایی، ص ۲۷۴؛ طالبی؛ شرفی؛ صمدی). طرح عملیات به گونه‌ای بود که باید گردان‌های عمل‌کنندۀ تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) با عبور از خط پدافندی دشمن به پشت خط آن‌ها نفوذ کرده و از پشت به مواضع دشمن هجوم ببرند (طالبی؛ سلیمانی؛ صمدی؛ شرفی).

اسمعلی فرهنگیان* در آن زمان فرماندهی گردان را بر عهده داشت و کیومرث صمدی معاونش بود. گردان شامل دو گروهان بود. مسعود ابراهیمی، فرمانده گروهان شهید صمدی و عزت‌الله پرویزی*، فرمانده گروهان شهید احمدی بودند.

براساس طرح عملیات مقرر شد گردان تبوک با استعداد یک گروهان در این عملیات شرکت کند (ایرانی، ص ۵۱؛ صمدی؛ رضایی)؛ برای این کار گروهان شهید صمدی را انتخاب کردند (همو، ص ۵۲؛ همانان).

شامگاه ۲۶ بهمن ۱۳۶۲ نیروهای گروهان شهید صمدی سوار سه دستگاه کامیون شده و تا نزدیک خط پدافندی منتقل شدند (همانان). آن‌ها پس از عبور از خط خودی، در حالی‌ که به صورت ستونی حرکت می‌کردند، وارد مسیر رودخانۀ بلیغان شدند. مجتبی امینی (28بهمن ۱۳۶۲) جانشین عملیات تیپ در این مأموریت گروهان را همراهی می‌کرد (همو، ص ۵۳؛ همانان).

با رسیدن گردان تبوک به محل آغاز عملیات، مشخص شد که دیگر گردان‌های تیپ، نبرد را آغاز نکرده و به اردوگاه بازگشته‌اند؛ از این رو، به گردان ابلاغ شد که آن‌ها هم به اردوگاه بازگردند (کسرایی، ص ۲۷۴؛ ایرانی، ص۵۵-56؛ همانان). گروهان در تاریکی شب، از همان مسیری که آمده بود، به قرارگاه بازگشت (ایرانی، ص ۵۶؛ همانان).

غروب روز بعد، گروهان شهید احمدی برای انجام مأموریت، اردوگاه را به سمت منطقه ترک کرد. پس از گذشت یک ساعت از خروج نیروها از قرارگاه تاکتیکی، محل تجمع نیروها هدف آتش سنگین دشمن قرار گرفت، اما به هیچ‌یک از نیروهای گردان آسیب نرسید (همو، ص ۵۷؛ همانان).

با توجه به اتفاق شب گذشته، تغییراتی در نحوۀ انجام عملیات پیش آمده و طرح نفوذ به داخل مواضع دشمن لغو گردید (همان‌جا؛ طالبی؛ سلیمانی؛ شرفی). گردان می‌بایست از مقابل با دشمن درگیر می‌شد و پایگاه او را که روی ارتفاع عباس‌عظیم بود، تصرف می‌کرد (همان‌جا؛ صمدی؛ رضایی) با توجه به این که هدف مورد نظر، برای تصرف، نیاز به استعداد تمامی نیروها نداشت، پیش از رسیدن به نقطۀ تماس با دشمن، فرهنگیان بخشی از نیروها را به حالت احتیاط نگه داشت (همانان). دقایقی پس از حرکت نیروها، سنگر کمین دشمن مشاهده شد. ابتدای ستون نیروها، سنگر کمین را پشت سر گذاشته و مقداری از آن عبور کرد که ناگهان از سنگر کمین به سمت نیروها شلیک شد. سپس از بالای ارتفاع، دشمن با سلاح‌های سبک و نیمه‌سنگین، نیروها را زیر آتش قرار داد. نیروها به دو بخش تقسیم شدند: بخشی همراه با فرهنگیان جلوتر قرار داشتند و این در حالی بود که آن‌ها از بالا زیر آتش دشمن بودند. عزت‌الله پرویزی که همراه نیروهای پشت سر قرار داشت، اوضاع را کنترل و نیروها را سازماندهی کرد تا کمین دشمن را از سر راه بردارند (ایرانی، ص ۵۹؛ صمدی؛ رضایی).

گروه همراه فرهنگیان خیلی سریع وارد سنگرهای دشمن شدند که سبب فرار نیروهای عراقی گردیدند؛ هم‌زمان نیروهای همراه پرویزی، سنگر کمین را تصرف کردند. سایر نیروها هم که در پایین قله بودند، به سمت قله حرکت کردند و روی ارتفاع مستقر شدند. دشمن که از درگیری شب گذشته هوشیار شده بود، در این شب در حالت آماده‌باش به سر می‌برد، با این وجود، دشمن شکست را پذیرفت و گردان تبوک، مواضع آزادشده را تثبیت کرد (ایرانی، ص ۶۱-62؛ صمدی؛ رضایی) و بر جادۀ طیب ـ بدره عراق مسلط شد (حقیقی، ص ۱۲۴).

گردان تبوک یک شبانه‌روز در مواضع تصرف‌شده باقی ماند. سپس خط را به نیروهای گردان طرح "لبیک یاخمینی" شهرستان هرسین تحویل داده و به اردوگاه تیپ در حاشیۀ جادۀ مهران ـ دهلران بازگشت (ایرانی، ص ۶۲؛ صمدی؛ رضایی).

در این نبرد هشت تن از نیروهای گردان به اسامی: عزت‌الله پرویزی (فرمانده گروهان)، شهید صمدی، محمدرضا اصلی، غلامرضا صورتی، احمدعلی شمشیری، ایلخان زارعی، منصور یاوری، مجتبی امینی و جهانیان به شهادت رسیده و ۷ تن نیز مجروح شدند (همو، ص ۶۵).

نبرد آفندی دالاهو: در بهار ۱۳۶۳ ش عده‌ای از اشرار مسلح در ارتفاعات دالاهو واقع در نود‌کیلومتری غرب کرمانشاه شورش کردند. آن‌ها به خوبی از فرصت‌های این منطقه آگاه بودند، زیرا در سال‌های نخستین جنگ در شهریور ۱۳۵۹ برای مقابله با ناامنی ایجاد شده توسط ضدانقلاب بسیاری از عشایر این مناطق مسلّح شده بودند. آن‌ها امیدوار بودند با استفاده از این سلاح‌ها و سوء استفاده از ناآگاهی مردمان بومی، دست کم سهم یا امتیازی از نظام اسلامی طلب کنند. فرماندهان تصمیم گرفتند از درگیری با این افراد اجتناب کرده و سعی کنند آن‌ها را دوباره به دامان نظام بازگردانند. مأموریت حل موضوع به سپاه واگذار شد و تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) مأمور شد تا این موضوع را به پایان برساند. تصمیم بر این شد افزون‌بر برطرف کردن خطر این گروه، سلاح‌هایی که در دست افراد بومی بود، جمع‌آوری شوند تا مورد سوء استفاده این گروه یا دیگر اشرار قرار نگیرند. گردان‌های رزمی تیپ مأموریت داشتند تا منطقه را پاکسازی کنند. اسمعلی فرهنگیان، فرمانده گردان تبوک، گفت‌وگو با سر کردۀ شورشیان را پذیرفت تا به صورت مسالمت‌آمیز به این موضوع پایان دهد. تماس‌هایی برقرار شد و مقدمات ملاقات انجام گردید. سردستۀ اشرار پس از گفت‌وگو مایل به تسلیم شدن نبود (همو، ص ۷۳-75؛ صمدی؛ رستگار؛ اعتمادی؛ رضایی). با تسلیم‌نشدن سرکردۀ اشرار و شدت گرفتن فعالیت ضدانقلاب، تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) برای مقابله با آن‌ها عملیاتی را طرح‌ریزی کرد (شرفی، ص ۱۶۴؛ همانان) مقرر شد گردان تبوک از شرق روستاهای دوشمیان و قلعه زنجیر در منطقۀ دالاهو، پاکسازی منطقه را آغاز کند (ایرانی، ص ۷۳-75؛ صمدی؛ رستگار؛ اعتمادی؛ رضایی).

اسمعلی فرهنگیان در این عملیات فرماندهی گردان را بر عهده داشت و کیومرث صمدی معاونش بود. سازمان گردان شامل سه گروهان بود. فرماندهان عبارتند از: جواد اعتمادی، فرمانده گروهان شهید صمدی و محمدولی عمادی رستگار، معاون فرمانده گروهان؛ آوختعلی رضایی، فرمانده گروهان شهید احمدی؛ فریادرس ایرانی، فرمانده گروهان شهید پرویزی (همانان).

گردان تبوک با استعداد سه گروهان در نیمه شب ۸ خرداد ۱۳۶۳ از پادگان ابوذر*به سمت کرمانشاه حرکت کرده و از مسیر اسلام‌آباد غرب و از گردنۀ چهارزبر (مرصاد) و جادۀ گهواره وارد منطقه شد. گردان در یک ساختمان دولتی در روستای دُوشِمیان مستقر شد و پس از آن، دستور آغاز عملیات به گردان ابلاغ گردید. صبح روز ۱۰ خرداد ۱۳۶۳ گروهان‌ها حرکت کردند. فرهنگیان همراه با گروهان شهید پرویزی که مأموریت پاکسازی اطراف روستای دوشمیان را برعهده داشت، ماند و هدایتِ گروهان شهید احمدی و شهید صمدی به کیومرث صمدی سپرده شد. گروهان شهید احمدی از سمت چپ و گروهان شهید صمدی از سمت راست به طرف دالاهو حرکت کردند. گروهان شهید صمدی به نزدیکی قلۀ اصلی دالاهو رسید. طبق برنامه قرار بود دو گروهان بالای آن ارتفاع به هم ملحق شوند، اما گروهان شهید احمدی به ارتفاع نامبرده نرسیده و نیروهای جلودار و شناساییِ گروهان شهید صمدی به بالای صخره‌های دامنه ارتفاع که رسیدند، دشمن به طرف آن‌ها شروع به تیراندازی کرد (همو، ص ۷۵-77؛ رستگار؛ اعتمادی) در این فاصله، سایر نیروهای گروهان به گروه شناسایی پیوستند. درگیری بین دو طرف آغاز شد. محلی که ضدانقلاب در آن موضع گرفته بود، به طور کامل صخره‌ای بود و به موقعیت نیروهای خودی برتری داشت. آن‌ها با استفاده از این برتری، بی‌امان گروهان را زیر آتش گرفتند. با مقاومت نیروهای گروهان، اشرار مواضعشان را رها کرده و در حالی‌که تعدادی ازآن‌ها کشته یا مجروح شده بودند، گریختند. گروهان شهید احمدی در طول مسیر به سیاه‌چادرها برخورد کرده و آنجا را پاکسازی نموده بودند. با پایان درگیری، نیروهای گروهان شهید احمدی هم به آن‌ها پیوستند (همو، ص ۷۷-79؛ همانان). سپس گروهان شهید احمدی، مأموریت خود را ادامه داد. آن‌ها پس از مدتی راهپیمایی به حالت گشت و جوله در مسیر باز هم به چادرهای عشایر برخورد کردند. این چادرها با احتیاط محاصره شدند؛ زیرا در آن زمان شناسایی مردم عادی و ضدانقلاب دشوار بود (همو، ص ۷۹؛ همانان). نیروها در حالی‌که تلاش می‌کردند حرمت ساکنان چادرها را نگه داشته و مزاحمتی برایشان ایجاد نکنند، مشغول بازرسی چادرها شدند. گروهان شهید احمدی در ادامۀ مسیر در حال انجام مأموریت بود که متوجه شدند در سمت گروهان شهید صمدی درگیری رخ داده است. در این زمان، اعتمادی با بی‌سیم به آن‌ها خبر داد که ضدانقلاب در مسیر حرکت آن‌ها حضور دارد. نیروها به کمک گروهان شهید صمدی شتافتند، اما زمانی‌که به محل درگیری رسیدند، ضدانقلاب گریخته بود. آن‌ها دشمن را تعقیب و تمام منطقه را پاکسازی کردند. آثار به جای مانده نشان از تلفات دشمن داشت. دشمن کشته یا مجروحان خود را نیز با خود برده بود (ایرانی، ص ۸۰-81؛ صمدی؛ رستگار؛ اعتمادی). گروهان شهید پرویزی، که در مقر گردان باقی مانده بود، موفق شد روستاها و سیاه چادرهای اطراف مقر را پاکسازی کند. گردان تبوک در این مأموریت مقادیر زیادی انواع اسلحه را کشف و ضبط کرد. با این اقدام، امنیت در منطقه برقرار شد و یکی از سران اشرار تسلیم گردید (همو، ص ۸۱-83؛ همانان).

گردان تبوک پس از پایان پاکسازی، ۱۱ روز در منطقه ماند و پس از اتمام مأموریت به پادگان ابوذر بازگشت (همان‌جا؛ همانان).

در این نبرد یک نفر از نیروهای گردان به نام محمد کریمی شهید و یک نفر به نام کریم عبدالهی مجروح شد (همان‌جا).

نبرد دوم آفندی دالاهو:

تابستان ۱۳۶۴ ش به گردان ابلاغ شد آماده انجام مأموریتی در منطقۀ دالاهو در ۹۰کیلومتری غرب کرمانشاه شود. طبق اطلاعات واصله نیروهای ضدانقلاب در منطقه تحرکاتی انجام داده و سه تن از نیروهای سپاه را به شهادت رسانده بودند (سلیمانی، ص ۱۷۹). نیروهای گردان سحرگاه روز بعد، از پادگان امام خمینی کرمانشاه حرکت کردند و حدود ساعت ۷ صبح به روستای دُوشِمیان رسیدند. آن‌ها ابتدا به محل شهادت نیروهای سپاه رفته و همان‌جا نحوۀ پاکسازی منطقه از اشرار را بررسی کردند. اشرار مسلح به ارتفاعات تتور رفته، سنگر گرفته و آماده نبرد شده بودند (همان‌جا).

نیروهای گردان ابتدا روستاهای دوشمیان و قلعه‌زنجیر را پاکسازی کردند. آن‌ها موفق شدند عناصری از ضدانقلاب را دستگیر و مقادیری سلاح و مهمات را کشف کنند. سپس گردان نیروهای ضدانقلاب در ارتفاعات تتور را محاصره کردند. پس از عبور از منطقۀ محاصره شده، زیر آتش شدید گردان توپخانه و ادوات تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) قرار گرفت. منطقه ۴۸ ساعت در محاصرۀ نیروهای گردان بود. در نتیجه، تعدادی از نیروهای دشمن از جمله سرکردۀ آن‌ها کشته شد و مابقی خود را تسلیم نیروهای گردان کردند. پس از برقراری امنیت در منطقه، گردان به پادگان امام خمینی(ره) بازگشت (همو، ص ۱۸۰).

نبرد آفندی گُزیل:

در تابستان ۱۳۶۴ ش راهبرد جدیدی در دستور کار یگان‌های رزمی سپاه قرار گرفت و آن راهبرد، انجام عملیات‌های محدود، اما پرشمار در تمامی طول خطوط پدافندی جبهه‌ها بود. تجربۀ عملیات‌های محدود در سال گذشته (1363 ش) نشان داد که استراتژی ارتش عراق بر تمرکز نیروهایش برای دفاع در مقابل عملیات‌های اصلی ایران استوار است. از این رو، حجم گسترده‌ای از نیروهای خود را در حالت احتیاط نگه داشت تا بتواند از آن‌ها در مقابله با عملیات‌های گستردۀ ایران استفاده نماید. افزون‌براین، آسیب‌پذیری ارتش عراق در عملیات‌های محدود باعث به هم خوردن تمرکز نیروهای او در مقابله با عملیات‌های بزرگ می‌شد و انجام پیوستۀ این عملیات‌ها روحیه و توان رزمی ارتش عراق را دچار فرسایش می‌کرد، ضمن این‌که ایران با این عملیات‌ها می‌توانست آهسته و پیوسته نقاط مختلف را از اشغال دشمن خارج کند (اردستانی، ص ۱۶۳-168، ایرانی، ص ۱۰۹-110). با این راهبرد محورهایی در جبهه‌های جنوب، میانی، غرب و شمال غرب تعیین شد تا یگان‌های رزمی در این محورها اقدام به عملیات نمایند (همان‌جا).

یکی از محورهای انتخاب شده برای عملیات‌های محدود در منطقۀ غرب، ارتفاع گزیل در ۵۳ کیلومتری غرب پاوه از استان کرمانشاه بود. گزیل ارتفاعی بسیار حساس است که روی خط مرزی ایران و عراق، پس از شهر مرزی باینگان قرار دارد. این ارتفاع از سوی عراق مسلط بر دشت وسیع سازان، دروازۀ ورود به استان سلیمانیۀ عراق است. از سمت ایران نیز این ارتفاع بر رودخانۀ خروشان سیروان و جادۀ مرزی سنتو مسلط است. با اشغال گزیل توسط عراق مسیری به طول تقریبی هشت کیلومتر از این جاده در زیر دید و تیر مستقیم دشمن قرار گرفته و مسدود شده بود. عراق با آگاهی از اهمیت گُزیل از ابتدای جنگ در شهریور ۱۳۵۹ این ارتفاع را اشغال کرده و به این موضوع توجه داشت که از دست دادن این ارتفاع، مسیر ورود به استان سلیمانیه و آزادسازی دشت سازان و شهرهای حلبچه و سیدصادق را هموار خواهد کرد (همو، ص ۱۱۱؛ شاهویسی).

در شهریور ۱۳۶۴ مأموریت آزادسازی گُزیل به تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) ابلاغ شد. از زمان تغییر راهبرد سپاه در انجام عملیات‌های محدود، نیروهای اطلاعات عملیات تیپ در این منطقه فعال شدند (ژولیده‌ورمزانی، ص ۱۰۰؛ شاهویسی؛ سلیمانی). براساس طرح عملیات، گردان‌های احزاب، تبوک و خیبر باید کار تصرف، تثبیت و احتیاط عملیات را انجام می‌دادند (ایرانی، ص ۱۱۱ـ۱۱۶؛ شاهویسی؛ سلیمانی) در این عملیات، اسمعلی فرهنگیان فرماندهی گردان را بر عهده داشت و محمدولی عمادی‌رستگار و علی سلیمانی معاونانش بودند. سازمان گردان شامل سه گروهان بود (رستگار؛ سلیمانی).

در ۱۶ شهریور ۱۳۶۴ گردان‌های عمل‌کننده در روستای لشکرگاه در ۱۲ کیلومتری باینگان مستقر شدند (ایرانی، ص۱۱۱-116؛ سلیمانی؛ رستگار). براساس برنامه، گردان تبوک در احتیاط گردان احزاب قرار گرفت (همو، ص۱۱۱-116؛ سلیمانی، ص ۲۰۳). این دو گردان در شامگاه ۱۷ شهریور هم‌زمان مقر خود را به سمت منطقۀ عملیات ترک کردند. حدود ساعت ۲۳:۰۰ نیروها وارد پاسگاه قدیمی مَرَخیل شدند و باید ادامۀ مسیر، پیاده طی می‌شد. پاسی از شب گذشته بود که گردان احزاب طبق برنامه حرکت کرده و گزیل را دور زد. بعد از آن‌ها گردان تبوک نیز حرکت کرد. نیروها در حال حرکت بودند که به سمت آن‌ها تیراندازی شد.چون فاصلۀ محل تیراندازی تا ستون نیروها زیاد بود، نمی‌توان گفت که گردان با کمین مواجه شده است. با شنیده‌شدن صدای گلوله‌ها در تاریکی و سکوت شب، نیروها در کنار جاده پناه گرفتند. تیراندازی دقایقی بیشتر طول نکشید و قطع شد. سپس گردان به راه خود ادامه داده و در نزدیک‌ترین نقطۀ ممکن به ارتفاع در فاصلۀ ۲ کیلومتری در انتظار دستور، توقف کرد (ایرانی، ص ۱۱۱-116؛ سلیمانی). گردان احزاب به فرماندهی کیومرث شهبازی* گزیل را دور زده و با اصل غافلگیری، به دشمن یورش برد. ضدانقلاب که به زعم خود سنگرهای کمین زیادی در اطراف ارتفاع ایجاد کرده بود و به یک‌باره با نیرویی مواجه شد که تا نزدیکی قله صعود کرده بودند، فرصت عکس‌العمل نداشت و منفعلانه و پراکنده حدود یک ساعت مقاومت نمود؛ سپس عقب‌نشینی کرد (ایرانی، ص ۱۱۱-116؛ سلیمانی، ص ۲۰۴-205). با آزادسازی گزیل، گردان تبوک به اردوگاه لشکرگاه بازگشت (همو، ص ۲۰۵). ضدانقلاب حدود ساعت ۱۱:۰۰روز بعد با پوشش آتش سنگین توپخانۀ عراق، هجوم به سمت قلّه را آغاز کرد. نیروهای رزمنده که هنوز فرصت ایجاد استحکامات روی قله را نیافته بودند، وارد نبردی چریکی و نفس‌گیر با ضدانقلاب شدند. با این وجود نیروهای گردان احزاب تا آنجا که امکان داشت مقاومت کردند. سپس به ناچار قدم‌به‌قدم مجبور به عقب‌نشینی شدند (ایرانی، ص ۱۱۱-116). در این وضعیت گردان تبوک سریع خود را به منطقه رساند (سلیمانی، ص ۲۰۶-207). رسیدن گردان تبوک به گزیل در لحظاتی بود که آخرین مقاومت‌های گردان احزاب جریان داشت. هم‌زمان با صعود گردان تبوک، آخرین نیروهای گردان احزاب به پایین ارتفاع عقب‌نشینی کردند. طبق دستور، گروهان شهید احمدی به سمت قله حرکت کرد. در مدت زمانی اندک، گردان تبوک قله را بازپس گرفت (ایرانی، ص ۱۱۱-116؛ سلیمانی).

پس از آزادسازی ارتفاع، دشمن چندین‌بار اقدام به پاتک نمود و حتی بعضی سنگرها را تصرف کرد، اما هر بار مجبور به عقب‌نشینی شد. با تاریک‌شدن هوا، دشمن در حالی‌که توان خود را از دست داده بود، به سوی دشت سازان عقب‌نشینی کرد و منطقه تثبیت شد (ایرانی، ص ۱۱۸؛ شاهویسی).

گردان تبوک سه روز روی ارتفاع گزیل پدافند کرد (ایرانی، ص ۱۱۸). در طول این مدت نیروهای مهندسی استحکاماتی روی ارتفاع ایجاد کردند و در نقاطی که امکان نفوذ ضدانقلاب وجود داشت، سنگرهایی احداث نمودند (آزادی، ص ۲۳۲ـ۲۳۴). بعد از سه روز گزیل تحویل گردان خیبر داده شد و نیروهای گردان تبوک برای مدت یک هفته به مرخصی رفتند. پس از آن دوباره گردان تبوک منطقه را از گردان خیبر تحویل گرفت و به مدت ده روز دیگر روی گزیل پدافند کرد. با پایان مأموریت، گردان به اردوگاه پشت کارخانه سیمان کرمانشاه بازگشت (همان‌جا).

این نبرد تلفات کمی داشت و نیروها بسیار خوب عمل کردند (مرندی، ص ۲۰۴). در این نبرد چهار تن از نیروهای گردان به اسامی گل‌محمد هاشم بیگلو، رمضانعلی طالبی، مجید قارلقیو، علی‌رضا یوسفی شهید و ۲۳ نفر از جمله علی سلیمانی (معاون گردان) مجروح شدند (ایرانی، ص ۱۱۹-120).

نبرد آفندی والفجر ۹:

این نبرد در ساعت۴۵/23 روز ۵ اسفند ۱۳۶۴ با رمز تکرار سه مرتبه یا الله در شرق شهر چوارته از استان سلیمانیۀ عراق و شمال غربی شهر مریوان از استان کردستان ایران، با هدف[کاستن فشار از منطقه عملیاتی والفجر ۸ (آسیابانی، ص ۱۳۸)] آزادسازی ارتفاعات منطقه [هزار قله، ناصر کوچک، ناصر بزرگ (کاناسیر، کاک ناصر)، کوهان، کچل برو (کاژال پیر) و اشراف بر منطقۀ چوارتا] با مساحت ۲۰۰ کیلومتر مربع آغاز شد ( مرکز، ص ۷۲؛ اردستانی، ص۱۹۲-201؛ جعفری، ص ۱۱۵). هدایت این عملیات به قرارگاه نجف سپرده شد. شناسایی‌های انجام شده حاکی از دشواری انجام چنین عملیاتی در این منطقه به ویژه در این فصل سال بود، چرا که وضعیت طبیعی عوارض منطقه، سرمای شدید هوا در فصل زمستان و کمبود نیروی انسانی، انجام این عملیات را با دشواری فراوان روبه‌رو می‌ساخت. منطقه به سه محور تقسیم شد و تیپ‌های ۲۹ نبی‌اکرم(ص) استان کرمانشاه، ۵۷ ابوالفضل(ع) استان لرستان،تیپ ویژه شهدای استان خراسان و تیپ ۱۶ قدس استان گیلان برای انجام این مأموریت انتخاب شدند (ایرانی، ص ۱۳۲-133؛ حقیقی).

اسمعلی فرهنگیان در این زمان فرماندهی گردان را بر عهده داشت و محمدولی عمادی‌رستگار و علی سلیمانی معاونان گردان بودند. سازمان گردان شامل دو گروهان بود. حجت‌الله احمدی*، فرمانده گروهان شهید احمدی، ابوالقاسم روح‌الهی فرمانده گروهان شهید صمدی بودند (رستگار، سلیمانی).

گردان تبوک در ساعت ۱۷:۰۰ دوم اسفند ۱۳۶۴ اردوگاه شهدای کوثر در ۵ کیلومتری جاده اهواز ـ سوسنگرد را به مقصد منطقۀ نبرد ترک کرد. پاسی از شب گذشته بود که نیروها به پادگان شهید بروجردی در شرق شهر کرمانشاه وارد و اسکان داده شدند. فردای آن روز نیروهای انتخاب‌شده برای برپایی چادر و تجهیز اردوگاه راهی مریوان گردیدند (ایرانی، ص ۱۳۳-134؛ سلیمانی).

وقتی اردوگاه آماده شد، سایر نیروهای گردان به وسیله کامیون‌های استتار شده از کرمانشاه راهی مریوان شده و در اردوگاه مستقر شدند (همو، ص ۱۳۵؛ رستگار؛ سلیمانی).

پس از انجام شناسایی منطقه و مشخص شدن مأموریت گردان تبوک، شب پیش از شروع عملیات، محل مأموریت گردان تغییر کرد و گردان به تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل(ع) استان لرستان مأمور شد (همو، ص ۱۴۳؛ همانان).

محور جدیدی که به گردان واگذار شده بود شامل نه ارتفاع بود؛ در حالی‌که گردان تبوک دارای دو گروهان و در نتیجه شش دستۀ عملیاتی بود. در جلسۀ هماهنگی فرماندهان گردان با شمخانی، فرمانده وقت نیروی زمینی سپاه، این موضوع مطرح شد. با بیان این مطلب شمخانی به روح‌الله نوری، فرمانده تیپ ۵۷ ابوالفضل(ع) گفت: "این گردان به تازگی به تیپ شما مأمور شده و با روحیات شما آشنایی ندارد و کاملاً با شما هماهنگ نیست. خودشان هم محوری که به آن‌ها واگذار شده را شناسایی نکرده‌اند؛ بنابراین، یکی از گردان‌های سازمانی تیپ، محور عملیاتی را به عهده بگیرد و این گردان در احتیاط گردان عمل‌کننده باشد." برای دومین‌بار مأموریت محوله به گردان تغییر کرد و در احتیاط گردان خط‌شکن محبین تیپ ۵۷ ابوالفضل(ع) قرار گرفت (ایرانی، ص ۱۴۴).

غروب ۴ اسفند ۱۳۶۴ نیروها با کامیون تا خط پدافندی ارتش انتقال داده شدند و تا نزدیکی رودخانه گاگاسور پیاده رفتند. پیش از طلوع آفتاب هر گردان در یکی از شیارهای ارتفاعات این منطقه که از پیش برای آن مشخص شده بود، مخفی شدند. تصمیم بر این بود که نیروها یک شب زودتر وارد منطقۀ حائل بین دو خط شوند، روز بعد را در شیارهای این ارتفاعات مخفی شده و شب هنگام به سمت خط دشمن حرکت کنند (همو، ص ۱۴۵؛ قبادی، ص ۱۲۹).

گردان آن شب و روز بعد را در سرمای منطقه سپری کرد. نیروهای مهندسی تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) و تیپ ۵۷ ابوالفضل(ع) شب قبل یک دستگاه پل متحرک را که به صورت قطعه‌های مشبک و پیش‌ساخته شبیه به دکل‌های مخابرات طراحی‌شده بود، آماده کرده، تا نزدیک رودخانه آورده و استتار کرده بودند. با تاریک‌شدن هوا قطعات پل را به هم متصل کردند و در عرض رودخانه نصب نمودند (ایرانی، ص ۱۴۶-147، سلیمانی)؛ اما ظرفیت پل محدود بود و تنها می‌توانست وزن محدودی را تحمّل کند. باید نیروها به تعداد مشخص از روی آن عبور می‌کردند. با این وجود، تمام نیروها از رودخانه عبور کردند (همان‌جا؛ سلیمانی، ص ۲۳۸-239). حدود ساعت ۲۳ نیروهای گردان محبین به خط پدافندی دشمن روی ارتفاع "ناصر" رسیده و آرایش رزمی‌گرفتند. گردان تبوک نیز در فاصله ۲۰۰ ـ ۳۰۰ متری آنان مستقر شد (ایرانی، ص ۱۴۶-147؛ سلیمانی).

با اعلام رمز عملیات، درگیری شروع شد. نیروهای گردان تبوک منتظر دستور بودند. بخش زیادی از نیروهای گردان را بسیجی‌هایی تشکیل می‌دادند که برای نخستین بار در نبرد شرکت می‌کردند (همان‌جا؛ همو).

پیش از ظهر ۶ اسفند جلسه‌ای با حضور فرماندهان گردان‌ها در خط تشکیل شد و نوری، فرمانده تیپ ۵۷ ابوالفضل(ع) به فرهنگیان گفت: "آمادگی داشته باشید که امشب به خط دوم دشمن بزنید!". دستور عملیات برای شب بعد به گردان داده شد و این در حالی بود که نیروها دو شب را در هوای باز و سرما سپری کرده و نخوابیده بودند. بنابراین، فرماندهان گردان به این نتیجه رسیدند که باید جایی برای استراحت نیروها پیدا کنند، در غیر این صورت آن‌ها در شب بعد، توان انجام عملیات را نخواهند داشت. منطقۀ عملیات چند ارتفاع به هم پیوسته و یک روستا بود. در میان این مجموعه ارتفاعات، عارضه‌ای وجود داشت که یک قبضه دوشکای دشمن روی آن مستقر بود. این ارتفاع بر بخشی از مسیر حرکت گردان اشراف داشت؛ بنابراین، این دوشکا باید پیش از هر اقدامی تصرف یا منهدم می‌شد تا گردان راحت‌تر به اهدافش برسد. بنابراین، فرهنگیان به رستگار مأموریت داد تا او جلوتر از همه همراه با یک دسته نیرو به این موضع حمله کند (همو، ص ۱۵۰-151؛ رستگار؛ سلیمانی).

گردان تبوک [در ساعت ۲۲] 6 اسفند ۱۳۶۴، حرکت به سمت مواضع دشمن را آغاز کرد و پس از عبور از خط پدافندی گردان محبین، به روستایی در دامنۀ ارتفاع ناصر رسید. سپس گروهان شهید احمدی در سمت چپ و گروهان شهید صمدی در سمت راست حرکت را آغاز کرد. آن‌ها در صدد هجوم به مواضع دشمن بودند که متوجه شدند دشمن در تاریکی شب، مواضع خود را ترک کرده و عقب‌نشینی نموده است. گردان به سرعت و بدون درگیری در مواضع تعیین‌شده مستقر شدند (ایرانی، ص ۱۵۱؛ سلیمانی) روز بعد، پاکسازی منطقۀ تصرف‌شده، آغاز شد. جلوتر از خط گردان، روستایی قرار داشت که رزمندگان پنج نفر از نیروهای دشمن را در آنجا اسیر کردند. این روستا مقر یک یگان مهندسی دشمن بود. نیروهای حراست از این یگان تاحدودی مقاومت کردند. سرانجام عده ای به هلاکت رسیده و بقیه مجبور به فرار شدند (سلیمانی، ص ۲۴۸-249؛ ایرانی، ص ۱۵۲). اهداف محول‌شده به گردان تبوک تحقق یافت و آن‌ها در دره کوه کاتو مستقر شدند (همان‌جا؛ سلیمانی).

براساس طرح ارائه‌شده این‌جا نقطۀ پایان عملیات بود و گردان باید مواضع تصرف شده را تثبیت می‌کرد. کار پاکسازی تا غروب ادامه داشت (همان‌جا؛ همو).

حدود ساعت ۲۳ حبیب‌الله داوودآبادی، فرمانده عملیات قرارگاه نجف اشرف، به محل استقرار گردان آمد. او به فرهنگیان گفت: "اوایل شب جلسه‌ای در قرارگاه برگزار و مصوب‌شده ارتفاع کاتو امشب باید تصرف شود. نیروهای اطلاعات هم الآن از کاتو برگشته‌اند و خوشبختانه دشمن روی کاتو نیرو ندارد. استقرار بر کاتو، جاده (قلعه چولان ـ کاتو) را در تیررس ما قرار می‌دهد و به نیروهای خودی برتری خواهد داد". ادعای داوودآبادی در حالی بود که عصر همان روز نیروهای گردان تبوک با دوربین دشمن را روی کاتو مشاهده کرده بودند و از حضور دشمن در کاتو اطمینان داشتند؛ اما داوودآبادی نمی‌پذیرفت و بر گفتۀ خود اصرار داشت (ایرانی، ص ۱۵۲-153؛ سلیمانی، ص ۲۵۱-254).

کاتو ارتفاع کشیده و یال مانندی به طول تقریبی ۲ کیلومتر بود که در امتداد ارتفاعات ناصر قرار داشت؛ به طوری که از سمت ایران به طرف عراق (شرق به غرب) امتداد می‌یافت. این ارتفاع از تپه‌ها و یال‌های کوچک‌تر که به هم پیوسته‌اند و شیارهایی را شکیل داده‌اند، تشکیل شده است. شیب آن به سمت ایران بسیار تند و عمودی است؛ به طوری که صعود از آن بدون استفاده از دست ممکن نیست. بخشی از آن به طور کامل صخره‌ای است و دیواره‌ای به طول حدود ۴۰۰ متر و ارتفاع تقریبی صد متر را ایجاد کرده است؛ اما از سمت عراق شیبی ملایم و سنگلاخی دارد و جاده‌ای خاکی که از کنار آن می‌گذشت، به شهر چوارتا ختم می‌شد.کاتو پیش از عملیات، کیلومترها پشت خط دشمن قرار داشت و تصور تصرف آن از سوی ایران برای دشمن بسیار ضعیف بود؛ بنابراین، استحکاماتی روی آن ایجاد نشده بود و تنها به دلیل عملیات دو شب گذشته، دشمن روی آن مستقر شده بود، به طوری که هنوز سنگر محکم و ماندگاری ایجاد نکرده و حتی برای استراحت از چادر استفاده می‌کردند. نبود سیم خاردار و میدان مین نشان از آن داشت که دشمن پس ازعقب‌نشینی از خطوط اول و دوم دفاعی خود، به تازگی روی آن مستقر شده بود. گردان تبوک با همان خستگی و توان تحلیل‌رفته به کاتو رسید و روی جاده‌ای که در دامنۀ شرقی کاتو بود، لحظاتی استراحت کرد. سپس گروهان شهید صمدی به سمت جناح راست که از شیب تند و تیزی برخوردار بود، رفت و گروهان شهید احمدی با تصرف قله و قسمت اصلی ارتفاع از جناح چپ را که حالتی صخره‌ای داشت، بر عهده گرفت. گروهان شهید احمدی با احتیاط و در تاریکی مشغول حرکت به سمت قله بود که صدای درگیری گروهان شهید صمدی به گوش رسید، در صورتی که قرار بود دو گروهان همزمان وارد عمل شوند؛ اما برخورد ناگهانی آن‌ها با نیروهای دشمن موجب درگیری شده بود. صدای درگیری آن‌ها، نیروهای دشمن در سمت راست را نیز حساس کرده بود؛ اما گروهان به راه خود ادامه داد. درگیری در سمت گروهان شهید صمدی حدود نیم ساعت ادامه داشت و در این فاصله گروهان شهید احمدی به قسمت صخره‌ای قله رسید. پس از گذشت سی دقیقه، درگیری گروهان شهید صمدی به پایان رسید و گروهان به اهداف خود دست یافت. همزمان گروهان شهید احمدی به نزدیکی قله رسید. گروهان تا قله حدود صد متر فاصله داشت و حرکت خود را ادامه داد. نیروها باید برای درگیری با دشمن از صخره بالا می‌رفتند. آن‌ها در آستانۀ رسیدن به اوج قله بودند که دشمن متوجه حضورشان شد. با پیشروی نیروها، دشمن از موضع خود عقب‌نشینی کرد و ساعت ۳ بامداد کاتو به طور کامل فتح شد (ایرانی، ص ۱۵۲-153؛ قبادی، ص ۱۳۹؛ سلیمانی).

جاده‌ای که از کاتو به سمت شهر چوارتا عراق می‌رفت کامل در دید قرار گرفته بود. ساعت هشت صبح کامیون‌های عراقی از سمت چوارتا از راه رسیدند و تعداد نیروی زیادی را در مقابل رزمندگان پیاده کردند. همزمان سیزده دستگاه تانک از پادگانی در حاشیۀ شهر چوارتا حرکت کرده و در امتداد جاده مستقر شدند؛ به گونه‌ای که بتوانند به صورت مستقیم به سمت کاتو شلیک کنند. با مشاهدۀ این وضعیت، درخواست آتش پشتیبانی شد، اما ادواتی برای اجرای آتش در دسترس نبود. آرایش گرفتن عراقی‌ها که کمی بیشتر از یک کیلومتر با کاتو فاصله داشتند، حدود یک ساعت به طول انجامید و نیروهای گردان جز آماده کردن سلاح‌های انفرادی و آماده نمودن باقیماندۀ مهماتی که در اختیار داشتند، کار دیگری نمی‌توانستند انجام دهند (ایرانی، ص ۱۶۰-162).

حدود ساعت ۱۰، عراقی‌ها هجوم به کاتو را آغاز کردند (همو، ص ۱۶۳؛ سلیمانی). دشمن با وجود برتری در میزان آتش، مهمات و نیروی نظامی، در مقابل گردان به زانو در آمد. در این لحظه، بالگردهای ترابری عراق برای تخلیۀ نیروی تازه‌نفس وارد منطقه شدند و هر لحظه بر تعداد نیروهای دشمن افزوده می‌شد. در این وضعیت، در مقابل آن همه نیرو تنها هفت نفر باقی مانده بودند (همان‌جا؛ همو).

دشمن قسمت‌های غرب و جنوب کاتو را (قله اصلی را هم شامل می‌شد) تصرف کرد، اما شمال آن هنوز در کنترل گروهان شهید صمدی بود. سرانجام حدود ساعت ۱۵:۰۰ دشمن روی کاتو مستقر شد. پس از مدتی، یکی از گردان‌های تیپ ابوالفضل(ع) به کمک گردان آمد. گردان سازماندهی مجددی انجام داده و پیش از آن که آفتاب غروب کند، مواضع از دست رفته را به سرعت باز پس گرفت و دشمن مجبور به عقب‌نشینی شد. بخشی از کاتو دوباره تصرف شد و تنها رأس قله و دامنۀ جنوبی کاتو که به سمت جنوب غربی کشیده شده بود و پیکر مطهر شهدا هم آنجا مانده بود، همچنان در دست دشمن باقی ماند. فرمانده گردان کمکی، با این توجیه که تنها مأموریتش کمک به تبوک در باز پس‌گیری کاتو بوده است، منطقه را ترک کرد و گردان تبوک در کاتو باقی ماند. با رفتن گردان کمکی، نیروهای تبوک که تا پشت ارتفاع و نزدیک مواضع قبلی پیش رفته بودند، برای احتیاط مقداری به عقب بازگشتند (ایرانی، ص ۱۶۷-168؛ سلیمانی).

روز بعد دوباره بارش آتش دشمن شدت گرفت و هواپیماها و بالگردها نیز به آتشبارهای دشمن افزوده شدند. با توجه به اینکه دشمن از در اختیار نداشتن ضدهوایی و سلاح نیمه‌سنگین نیروهای مقابل خود اطمینان داشت، برای بمباران منطقه از هواپیماهای ملخ‌دار قدیمی که برای سم‌پاشی مزارع و کارهای آموزشی کاربرد داشتند، استفاده کرد (همو، ص ۱۶۹-170؛ همو).

گردان دیگری از لشکر ویژه شهدا در ساعت ۱۰:۰۰ صبح به کمک گردان تبوک آمد و پیش از آنکه دشمن شروع به پاتک کند، این‌بار رزمندگان اسلام از دشمن پیشی گرفته و به قلۀ کاتو یورش برد. نیروهای عراق به سرعت از قله عقب‌نشینی کردند و این بخش دوباره تصرف شد؛ اما بعداز ظهر گردان لشکر ویژه شهدا نیز بازگشت و مجال نیافت دوبارۀ دامنۀ جنوب غربی را که پیکر مطهر شهدا آنجا بود، تصرف کند (همو، ص ۱۷۰؛ همو).

سرانجام گردان پس از ۵ روز مقاومت به دلیل کمبود نیرو، نبود مهمات و سرمای شدید، قلۀ کاتو را تخلیه کرده و از آنجا عقب‌نشینی نمود (همو، ص ۱۷۳؛ سلیمانی، ص ۲۶۵).

روز بعد یک گردان از نیروهای لشکر امیرالمؤمنین(ع) استان ایلام به‌جهت جایگزینی گردان تبوک، راهی خط شد که پیش از رسیدن به کاتو، ستون آن‌ها بمباران گردید و نیروهای باقی مانده نیز به اجبار بازگشتند (آسیابانی، ص ۱۳۶؛ ایرانی، ص ۱۷۴-175؛ سلیمانی).در مجموع، از آغاز نبرد آزادسازی کاتو، هفت تیپ از ارتش عراق پشت سرهم در منطقه پاتک کردند. آن‌ها پیوسته و مداوم، گردان به گردان به میدان آمده و گردان تبوک که استعداد نفراتش به یک گروهان نیز نمی‌رسید، با تمام مشکلات و کمبودها در مقابل دشمن مقاومت کرده بود (همو، ص ۱۷۴-175؛ همو).

روز بعد یک گردان از لشکر امیرالمؤمنین(ع) به منطقه اعزام شد و کاتو را تحویل گرفت. باقی‌ماندۀ نیروهای گردان تبوک پس از هفت شبانه‌روز نبرد بی‌وقفه و جنگیدن با یگان‌های مختلف پیاده و زرهی دشمن، بازگشتند (آسیابانی، ص ۱۳۶؛ ایرانی، ص ۱۷۸؛ سلیمانی).

در حین عملیات، هواپیماهای دشمن عقبۀ یگان‌ها را بمباران کردند و تعدادی از نیروهای گردان که در عقبه بودند شهید و یا مجروح شدند. گردان یک روز در این اردوگاه ماند و روز بعد به سمت کرمانشاه حرکت کرد (سلیمانی، ص ۲۷۲؛ ایرانی، ص ۱۷۹).

گردان در هنگام حرکت به سمت کرمانشاه، یک شب را در شهر کامیاران استراحت کرد. در کامیاران به نیروهای گردان خبر دادند ( سلیمانی، ص ۲۷۴) دشمن کاتو و تمامی مناطق آزادشده در عملیات والفجر ۹ را باز پس گرفته است (همان‌جا؛ آسیابانی، ص ۱۴۵).

در این نبرد ۱۵ تن از نیروهای گردان به اسامی: علیداد احمدی‌نژاد، محسن پیرزاد، نظرعلی اسدی، حسین اصفهانی‌نژاد، نیاز حاجی‌آبادی، شعبانعلی کیهانی، سهراب احمدی، بهروز رشیدی، نعمت‌الله رحیم‌پور، حسن نیک‌رفتار، مجید واعظی، علی‌اکبر باقری، علی سوری، کریمی، حمید بابایی شهید و ۳۴ تن از جمله علی سلیمانی (معاون گردان)، حجت‌الله احمدی (فرمانده گروهان)، محمدولی وریرنار (معاون گروهان) و رشیدی (مسئول تعاون گردان) مجروح شدند (ایرانی، ص ۱۷۹).

نبرد آفندی کربلای ۵: این نبرد در ساعت ۱ بامداد ۱۹ دی ۱۳۶۵ با رمز یا زهرا(س) و با هدف آزادسازی شلمچه، جزیرۀ بوارین، جزیرۀ ام‌الطویل، جزیرۀ فیاض، دریاچۀ بوبیان و کانال ماهیگیری در منطقۀ شرق بصرۀ عراق در منطقه‌ای به مساحت ۱۵۰ کیلومتر مربع آغاز شد (مرکز، ص ۸۵؛ اردستانی، ص ۲۴۴-288؛ درودیان، فاو تا شلمچه، ص ۱۲۵-146؛ همو، نبرد شرق بصره، ص ۶۹-136؛ جعفری، ص ۱۲۷).

عملیات باید در مستحکم‌ترین دژ دفاعی عراق در شرق بصره اجرا می‌شد. جایی‌که با انبوهی از موانع طبیعی و مصنوعی پوشش داده شده بود. زمین همواری که با استفاده از دریاچۀ مصنوعی، هور، کانال‌های آب، میادین مین، سیم‌های خاردار، موانع خورشیدی و خاکریزهای متعدد به صورت دژ نفوذناپذیری در آمده و مسلح شده بود. دشمن از همان آغاز جنگ به این منطقه که دروازۀ بصره محسوب می‌شد، توجه خاص داشت و سعی می‌کرد در آن موانعی غیرقابل نفوذ ایجاد کند. پس از فتح خرمشهر به کمک کارشناسان و مستشاران خارجی موانع منحصر به فرد، یعنی خاکریزهای مثلثی شکل و کانال‌های باتلاقی کم‌عمق که نه امکان عبور از آن وجود داشت و نه قابل قایقرانی بود، ایجاد کرده بود که مانع هرگونه حرکت موتوری و پیاده گردد. درنتیجه، ایران مصمم بود این منطقه را تصرف کرده و بر شهر بصره مشرف شود (ایرانی، ص ۱۹۶-197).

علی سلیمانی در این عملیات فرماندهی گردان را بر عهده داشت و حجت‌الله احمدی و مجتبی دهنوی معاونان گردان بودند. سازمان گردان شامل سه گروهان بود. علی‌اصغر سلطان‌آبادی، فرمانده گروهان شهید صمدی؛ آوختعلی رضایی، فرمانده گروهان شهید احمدی؛ و جواد اعتمادی، فرمانده گروهان شهید پرویزی بودند (سلیمانی؛ اعتمادی).

گردان تبوک در ۱۸ دی ۱۳۶۵ به آبادان منتقل شد و در خانه‌های خالی این شهر استقرار یافت (ایرانی، ص ۱۹۹).

[پس از آن‌که فرمانده گردان به محل مأموریت توجیه شد، در غروب ۲۲ دی] نیروها با استفاده از کامیون به میدان امام رضا(ع) منتقل شدند. این مکان زیر آتش سنگین سلاح‌های میانبرد دشمن قرار داشت. گردان آن شب را تا صبح و روز بعد از آن هم در پشت خاکریزهای این منطقه منتظر دستور بود (همو، ص ۲۰۱).

ادوات نیمه‌سنگین گردان نیز در قالب گروهان شهید پرویزی سازماندهی شده بود که فرماندهی آن را جواد اعتمادی بر عهده داشت (همو، ص ۲۰۲؛ سلیمانی، ص ۳۶۵) و حجت‌الله احمدی، معاون گردان نیز همراه این گروهان بود. گروهان نامبرده در نزدیکی میدان امام رضا(ع) مستقر شد و منتظر دستور بود. نزدیک ظهر، دو دسته از این گروهان به گروهان‌های شهید احمدی و شهید صمدی مأمور شدند و در سازمان این گروهان‌ها قرار گرفتند (ایرانی، ص ۲۰۲).

منطقه زیر باران گلوله‌های دشمن و حملات هوایی بود. پیش از آغاز نبرد، گروهان شهید احمدی هدف بمباران شیمیایی قرار گرفت؛ بسیاری از نیروهای آن مصدوم شدند. این گروهان از سازمان رزم گردان خارج شد و تنها گروهان شهید صمدی به فرماندهی علی‌اصغر سلطان‌آبادی باقی مانده بود (همو، ص ۲۰۳؛ سلیمانی، ص ۳۶۳-364).

گردان تبوک ۲۳ دی را در میان کانال‌ها و خاکریزهای نزدیک میدان امام رضا(ع) در انتظار گذراند. این گردان از بامداد ۲۴ دی، از محوری در کنار نهر خَیِن موازی با لشکر ۵ نصر خراسان در سمت راست و تیپ ۴۸ فتح یاسوج در سمت چپ وارد عمل شد. براساس نظر کارشناسان، این محور عملیاتی از پیچیدگی فوق‌العاده‌ای برخوردار بود و ترکیب آن به گونه‌ای بود که باید از داخل کانال‌هایی که در اطراف حوضچه‌های باتلاقی دست‌ساز قرار داشت، دویست متر پیش‌رفت، از فاصلۀ خشکی بین دو حوضچه وارد کانال بعدی شد و در جهت مخالف کانال پیشین، حرکت کرد. سپس کانال را پاکسازی کرد. آن هم به حالت درگیری با دشمنی که به طور کامل با تمام جهت‌های کانال آشنایی داشت، به گونه‌ای که به ازای ۴۵۰ متر حرکت، دو کانال ۲۰۰ متری و ۵۰ متر فاصله بین آن‌ها به صورت طولی ۵۰ـ۶۰ متر پیشروی به داخل مواضع دشمن انجام می‌شد. این وضعیت باعث شده بود یگان‌ها و حتى نفرات یک یگان، پشت سر هم قرار بگیرند و فقط چند نفر نوک ستون با دشمن درگیر شوند. با خارج شدن این افراد از نبرد به دلیل اتمام مهمات، خستگی یا صدمه، نفرات بعدی وارد عمل می‌شدند؛ از این رو، درگیری همزمان نیروها به صورت جبهه‌ای امکان نداشت. این کانال‌ها توسط عراقی‌ها حفر شده و داخل آن‌ها سنگرهایی زاغه‌مانند وجود داشت که درِ آن به داخل کانال باز می‌شد. بنابراین، در حین پیشروی این سنگرها نیز باید پاکسازی می‌گردیدند. همچنین در طول کانال طاقچه‌هایی تعبیه شده بود که مهمات مصرفی نیروها داخل این طاقچه‌ها چیده می‌شد تا در دسترس باشد. ساعت ۴:۰۰ صبح گردان تبوک وارد عمل شد. پاکسازی کانال‌ها و پیشروی قدم‌به‌قدم صورت می‌گرفت. افزون‌بر درگیری با نیروهای پیادۀ دشمن، منطقه با وضعیت کم‌سابقه‌ای زیر آتش بود. به دلیل مقاومت دشمن، پیشروی به کندی انجام شد (همو، ص ۳۶۹-374؛ ایرانی، ص ۲۰۳-205).

گروهان به مسیر خود ادامه داد و متوجه شدند از جناح چپ ـ محدودۀ عمل تیپ ۴۸ فتح ـ نیز به سمتشان تیراندازی می‌شود. منطقه به دلیل شلیک متوالی منور از سوی عراق، به طور کامل روشن بود. سلیمانی با بی‌سیم به ناصح اطلاع داد که نیروهای تیپ فتح از سمت چپ به سمت آن‌ها شلیک می‌کنند. درخواست قطع شلیک را کرد. پس از گذشت ده دقیقه، ناصح به آن‌ها اطلاع داد که تیراندازی از سوی نیروهای عراقی است و تیپ ۴۸ آن شب وارد عمل نشده است. گردان تبوک در وضعیتی قرار گرفته بود که هم باید از روبه‌رو می‌جنگید و هم از سمت چپ. این گردان در میانۀ دشمن قرار داشت و احتمال داشت که از پشت محاصره شود؛ به اجبار ۱۰۰ متر عقب‌نشینی کرد تا وضعیت جناح چپ مشخص شود. این مرحله از عملیات با موفقیت همراه نبود و رزمندگان بدون دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده به مواضع پیشین بازگشتند (سلیمانی، ص ۳۷۵-388؛ ایرانی، ص ۲۰۶-207).

ساعت ۱۰:۰۰ صبح دستور بازگشت به آبادان به گردان ابلاغ شد. گردان برای تجدید قوا به آبادان بازگشت (همو، ص ۲۱۰؛ سلیمانی، ص ۳۸۸).

گردان تبوک برای ادامۀ نبرد در ۲۷ دی راهی خط شد و درست از همانجا که خط را ترک کرده بود، ادامۀ نبرد را در ساعت ۲۲:۰۰ ادامه داد. گردان پیشروی خود را آغاز کرد، اما خبری از نیروهای دشمن نبود و آتش سلاح‌های سنگین آن‌ها به شدّت روی منطقه می‌بارید. نیروهای پیادۀ دشمن منطقه را ترک کرده و بسیاری از ادوات، اسناد و حتی لوازم شخصی خود را رها گذاشته بودند. گردان تبوک به پیشروی خود ادامه داد تا به کنار رودخانۀ اروند رسید و با گردان حمزه سیدالشهدا(ع) ملحق شد. در این نقطه، جزیرۀ بوارین به وسیلۀ نهر سلیمانیه از خشکی جدا می‌شد. این نقطه از منطقه به وسیلۀ یک دهانه پل به جزیرۀ بوارین متصل بود، اما در محلی که نیروها به نهر رسیدند، پلی دیده نمی‌شد. نیروها در همان منطقه در حال کوشش بودند تا با استفاده از پوشش نیزارها، روی نهر سلیمانیه پل معلقی با استفاده از قطعات پل کوثری ایجاد کنند. قطعات این پل به هم متصل شد، اما از سمت دشمن بعثی آتش شدید بود و امکان اتصال پل به خشکی آن سوی نهر وجود نداشت؛ بنابراین، سر دیگر پل رها بود و نیروهایی که از آن عبور می‌کردند، تعادل خود را از دست می‌دادند، در حالی‌ که در تیررس دشمن نیز قرار داشتند. دوازده نفر از نیروها از پل عبور کردند که دو تن از آن‌ها در نهر افتاده و غرق شدند. پل معلق دقیقا روبه‌روی ساختمان انرژی اتمی عراق قرار داشت و تیربارهای دشمن که روی این ساختمان مستقر بودند، به پل اشراف داشتند. در این لحظه نیروها مطلع شدند که پل در فاصلۀ شصت ـ هفتادمتری سمت راست پیدا شده است؛ نیروها به آن سمت رفتند، اما متوجه شدند، امکان عبور از پل وجود ندارد. عراقی‌ها روی پل سه خط آتش ایجاد کرده بودند که از سطح زمین تا زانو، از زانو تا شکم و از شکم تا سر را پوشش می‌داد. به گونه‌ای که هر جنبنده‌ای در هر سطح و حالتی روی پل قرار می‌گرفت، هدف تیر مستقیم دشمن بود. نیروها به ناچار، به سمت پل‌های معلق برگشتند. آن‌ها پل‌های معلق را تثبیت کردند و دو دسته از نیروها وارد جزیرۀ بوارین شدند (سلیمانی، ص ۳۹۰-392؛ ایرانی، ص ۲۱۰-211).

آنان از عرض جزیرۀ بوارین که در این قسمت حدود ۳۵۰ متر بود، گذشتند. پس از بوارین، جزیرۀ ام‌الطویل قرار داشت که به وسیلۀ نهر جاسم از بوارین جدا می‌شد. عراقی‌ها از جزیرۀ ام‌الطویل درحال فرار بودند. رزمندگان به سرعت روی نهر جاسم هم پل معلق ایجاد کردند و وارد ام‌الطویل شدند. آتش دشمن سنگین و فراگیر بود. به طوری که بسیاری از سربازان دشمن که در حال فرار بودند، هدف آتش خودشان قرار گرفتند. درگیری تا شب ادامه پیدا کرد و گردان تبوک مقر لشکر ۴۹ و تیپ ۲۲ ارتش عراق را تصرف کرد. در این مرحله غنیمت زیادی به دست آمد، چنان که برای انتقال آن‌ها به عقب امکانات کافی نبود؛ ادوات مهندسی، ضد هوایی، صدها دستگاه بی‌سیم و ... بخشی از غنایم این بخش از عملیات بود. گردان یک شب در بوارین پدافند کرد و روز بعد به عقب بازگشت (همو، همان‌جا-ص ۲۱۲؛ سلیمانی، ص ۳۹۲-395).

در این نبرد شانزده تن از نیروهای گردان به اسامی اسمعلی فرهنگیان (فرمانده پیشین گردان)، حجت‌الله احمدی (معاون گردان)، علی‌اصغر سلطان‌آبادی (فرمانده گروهان شهید صمدی)، علی‌اصغر سیبی*(مسئول تبلیغات تیپ که همراه گردان تبوک وارد عملیات شد)، حسین پورقلی، همت کامکار، اسفندیار محمدی، شریف صالح‌آبادی، فرزاد زارعی، شهروز سوری، منصور یوسفی، سید علی ترکاشوند، فرج‌الله مرادی، حسین فیروزآبادی، محمدرضا رحمتی‌نژاد و حسین پیربرناتن به شهادت رسیده و ۴۱ تن به اسامی: هوشنگ قاسمی، علی‌احمد هاشمی، عبدالحمید سلطان‌آبادی، مجید ابراهیمی، مرادعلی محمدی، مرادعلی شه‌پرست، فریدون ارشادی، مرتضی قیاسی، کریم مصیبی، بهروز عباسی، علی کریمی، محمدباقر انصاری، رضا میرزایی، بساط نوری، خسرو سلطان‌آبادی، منصور ساغری، حسینعلی کیانی، حسینعلی ابراهیمی، پرویز اسدالله‌زاده، اسماعیل دینداریان، محمدرضا دهقان، محمد طهماسبی، فریبرز کرمی، احمد اصغری، هوشنگ رازقی، خدارضا موسوی، علی‌عباس محبتی، الله‌حسین کلانتری، ابراهیم پرهون، مسعود الماسوند، حسن قارلقی، صیدمراد عبدلی، ارسلان رحیمی‌پور، جهانبخش مرادی، ماشاءالله علیجانی، صیدمراد احمدی، عزت‌الله گودینی، حاجی‌مراد اختری، محمدمراد کرمی، فخرالدین دهنوی و یوسف رستمی مجروح شدند (ایرانی، ص ۲۱۳).

نبرد آفندی برون مرزی اشنویه: در خرداد ۱۳۶۶به گردان اعلام شد خود را برای انجام مأموریتی برون مرزی آماده کند. در چنین مأموریت‌هایی آمادگی جسمانی، چالاکی و توان عملیاتی نیروها اهمیت بیشتری دارد؛ بنابراین، نیروهایی که از لحاظ جسمی توان شرکت در چنین مأموریتی را نداشتند، آزاد شده و فقط نیروهای برخوردار از توان جسمی بالا، در گردان باقی ماندند. برای نیروهای باقی‌مانده برنامه (سین) آموزش بسیار سنگین و فشرده شامل تمرین کوهنوردی، راهپیمایی‌های طولانی کوهستانی، عملیات چریکی و آموزش عقیدتی در نظر گرفته شد. هر روز صبح نیروها در برنامۀ ورزش صبحگاهی از موقعیت شهید فرهنگیان (پادگان برناج) تا شهرک بیستون به مسافت پانزده کیلومتر می‌دویدند و این مسیر را پیاده بازمی‌گشتند. پس از مدتی همین برنامه همراه با تجهیزات انجام می‌شد و کلاس‌ آموزش جنگ‌های نامنظم، نقشه‌خوانی، کار با قطب‌نما، تمرین با سلاح‌هایی که در سازمان رزم دشمن بود، برگزار می‌شد. شنا هم در رودخانه چمچمال که از کنار پادگان می‌گذشت، در برنامۀ تمرین آن‌ها بود. برنامۀ تمرین‌های شامگاهی که شامل کوهپیمایی و صخره نوردی بود، در ارتفاعات صخره‌ای، بلند و صعب‌العبور اطراف پادگان انجام می‌شد. همچنین گردان چند نوبت برنامۀ راهپیمایی طولانی همراه با تجهیزات نظامی انجام داد، یعنی شبانه از قرارگاه خود حرکت کرد و با طی چهل کیلومتر مسافت از دل کوه‌های بیستون به طاق‌بستان می‌رسید. یک نوبت نیز از مقر گردان تا امامزاده محمد هُلیلان در استان ایلام در یک شبانه روز راهپیمایی انجام شد. با این آموزش‌ها نیروها در وضعیت آمادگی جسمانی و مهارت‌های رزمی خوبی قرار داشتند و آمادۀ انجام عملیات بودند. اواخر تیر ماه، گردان باید نیروهای پیشرو خود را به منطقۀ اشنویه اعزام می‌کرد، از این رو، دستۀ ویژۀ گردان به فرماندهی حاجی‌مراد اختری و علی‌اکبر اعظمی به اشنویه اعزام شد و در مدرسه‌ای که به منزلۀ مقر گردان در نظر گرفته شده بود، استقرار یافت. این دسته درحال آماده کردن مکان مورد نظر برای استقرار گردان بود که اعلام شد مأموریت به تأخیر افتاده است و نیروها به موقعیت خود بازگشتند (ایرانی، ص ۲۱۹-220).

نبرد آفندی آگاهان و کیونانات: در تیر ۱۳۶۶ اخباری مبنی بر تحرک ضدانقلاب در منطقۀ آگاهان و کیونانات در شهر سُنقُروکلیایی به گوش رسید. از این رو، با هماهنگی سپاه سنقروکلیایی، فرماندهی تیپ و سپاه کرمانشاه مقرّر شد، در فرصت ایجاد شده، گردان یک حرکت گشت و جوله در این منطقه انجام دهد. این عملیات هم پاسخی به تحرکات ضدانقلاب بود و هم در امتداد برنامه‌های آماده‌سازی گردان قرار داشت. اواخر تیر ماه گردان در یک بعدازظهر، مقر خود را پیاده ترک کرد و پیش از غروب آفتاب به حوالی سنقر رسید. پیشتر سلاح‌های نیمه‌سنگین گردان همچون اس. پی. جی.، سلاح ۱۰۶ و دوشکا به منطقۀ سنقر ارسال شده بود. با رسیدن گردان به سنقر، خودروهایی که توسط سپاه سنقر تدارک شده بودند نیروهای گردان را به منطقۀ کیونانات منتقل کردند و گردان در اطراف روستای حاجی‌آباد مستقر شد. نیروها چند ساعت در این منطقه استراحت کردند و نیمه‌های شب مانور مورد نظر آغاز شد. گردان با روشن شدن هوا از ارتفاعات مشرف بر روستاهای «گرگر»، «کومائین»، «بان سعید» و «ترازوله» عبور کرد و نقاطی را که احتمال اختفای ضدانقلاب در آن‌ها داده می‌شد با سلاح‌های نیمه‌سنگین مورد هدف قرار داد و نیروهای پیاده هم به صورت ستونی این مسیر را گذراندند. این مانور چنان تأثیرگذار بود که پس از آن دیگر هیچ‌گاه ضدانقلاب جرأت ورود دسته جمعی به این منطقه را پیدا نکرد. گردان پس از پاکسازی، منطقه را ترک کرد و برنامه‌های آماده‌سازی خود را از سر گرفت محمدولی عمادی‌رستگار در این عملیات فرماندهی گردان را بر عهده داشت. سازمان گردان شامل سه گروهان بود (ایرانی، ص ۲۲۰-221).

نبرد آفندی نصر ۷: این نبرد در ۱۴ مرداد ۱۳۶۶ با رمز یا زهرا(س) در منطقۀ دوپازا و بُلفَت در غرب شهر سردشت استان آذربایجان غربی انجام گرفت. هدفش خارج کردن منطقۀ عمومی سردشت و قرار دادن شهر قلعه دیزه استان سلیمانیۀ عراق زیر دید و تیر و همچنین مهار تردد تجزیه‌طلبان مسلح بود (درودیان، شلمچه تا حلبچه، ص ۱۸۸-194؛ مرکز، ص ۱۰۷؛ اردستانی، ص ۳۳۳-337).

در غرب سردشت ارتفاع بلند و بسیار حساسی به نام «دوپازا» وجود دارد که خط‌الرأس جغرافیایی آن نوار مرزی ایران و عراق است. این ارتفاع که از بلندترین ارتفاعات منطقه است از ابتدای جنگ در تصرف دشمن بود و آن‌ها با استقرار بر آن تا مسافت بسیار زیادی روی عقبه‌های جبهۀ خودی اشراف داشتند و در صورت بازپس‌گیری آن، این وضعیت تغییر می‌کرد و شهر «قلعه دیزه»، «سد دوکان» و منطقۀ «ماؤوت» عراق در دید رزمندگان اسلام قرار می‌گرفت. افزون‌بر آن، یکی از مسیرهای امن تردد ضدانقلاب به داخل کشور پاک‌سازی شده و مرزنشینان این مناطق از شر اشرار در امان می‌ماندند. بنابراین، عملیات نصر ۷ برای بازپس‌گیری این ارتفاع طراحی شد. این مأموریت به لشکر ۳۱ عاشورا، لشکر محمد رسول‌الله(ص)، تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) و تیپ ۱۸ الغدیر سپرده شد (ایرانی، ص ۲۲۲).

براساس طرح عملیات، تصرف قلۀ اصلی ارتفاع دوپازا، ارتفاع مقابل آن و ارتفاعات جنوبی به لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله(ص) و تصرف محور شمال قله اصلی و یال ارتفاع بلفت در سمت خودی به لشکر ۳۱ عاشورا واگذار شد (اردستانی، ص ۳۳۴-335).

تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) نیز در ابتدا مأمور شد که ارتفاع شاهین در شمال دوپازا را تصرف کرده و سپس جناح راست عملیات را تأمین کند، اما پس از اطلاع قرارگاه از هوشیاری دشمن و تقویت این محور، انجام عملیات از آن محور منتفی و مقرر شد که در مرحلۀ دوم، از تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) استفاده شود. در این مرحله، چنانچه لشکر ۳۱ عاشورا موفق به انجام مأموریت خود می‌شد، تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) بایستی از این موفقیت استفاده کرده و ارتفاع بلفت را تصرف کند (اردستانی، ص ۳۳۵).

ارتفاع بلفت از یک ارتفاع اصلی و چند ارتفاع کوچک پیرامونی با وسعتی تقریبا کمتر از یک کیلومتر مربع تشکیل شده بود. گردان‌های تبوک طبق برنامه در این عملیات شرکت نداشتند بلکه تنها مقرر شد در مقرهای خود در حالت آماده‌باش باقی بمانند. هم‌زمان با شروع عملیات، رستگار به قرارگاه تاکتیکی تیپ در سردشت رفت و امور اجرایی گردان به ابوالحسن ایرانی سپرده شد (ایرانی، ص ۲۲۳).

نبرد در شب ۱۴ مرداد ۱۳۶۶ آغاز و ارتفاع مهم و استراتژیک دوپازا فتح شد. بعدازظهر روز ۱۴ مرداد گردان حنین از تیپ نبی‌اکرم(ص) مرحلۀ دوم عملیات را آغاز و در همان ساعات اولیه ارتفاع بلفت را تصرف کرد (همو، ص ۲۲۳).

بلفت دارای جهت شرقی و غربی است و به طور کامل در داخل خاک عراق قرار دارد. طول این یال حدود سه کیلومتر بوده و با توجه به نفوذ آن به خاک عراق و پایین بودن سطح ارتفاع آن نسبت به ارتفاعات پیرامونی، از سه جهت چپ، راست و مقابل در دید و اشراف دشمن قرار داشت. تسلط بر این ارتفاعات دسترسی به شهر قلعه دیزه و سد مهم دوکان را ممکن می‌ساخت؛ به همین دلیل برای دو طرف اهمیت استراتژیک داشت و اشراف بر مناطق وسیعی در دو طرف مرز را ایجاد می‌کرد. از آنجا که ارتفاع بلفت از سه جهت در داخل مواضع نیروهای عراقی قرار داشت، گویا ارتش عراق انتظار نداشت نیروهای ایرانی اقدام به تصرف آن کنند؛ بنابراین، هنگام تک روی این ارتفاع مقاومت چندانی از خود نشان نداد (همو، همان‌جا-ص ۲۲۴).

پس از آن دشمن مصمم بود که به هر قیمتی شده آن را باز پس بگیرد و این سرآغاز کشمکشی کم‌سابقه در این منطقه شد. از آغاز تصرف بلفت، پاتک‌های دشمن آغاز شده بود و نیروهای پدافند کننده در آن به شدت درگیر نبرد بودند. شدت پاتک‌های دشمن بیانگر این بود که به زودی به نیروهای بیشتری نیازمند خواهند شد. بنابراین، دستور انتقال گردان تبوک به سردشت داده شد. روز ۱۶ مرداد گردان در پل فلزی سردشت که محل عقبۀ تیپ بود، مستقر شد. سپس کادر فرماندهی گردان عازم منطقه نبرد شدند تا منطقه را بررسی کنند. آن‌ها روی ارتفاع دوپازا که به منطقۀ درگیری اشراف داشت، مستقر شده و به ارزیابی منطقه پرداختند (همو، همان‌جا-ص ۲۲۵).

گردان تبوک ساعت ۱۰ روز ۱۷ مرداد خط را از گردان حمزه سیّدالشهدا(ع) تحویل گرفت (همو، ص ۲۲۵).

تجمع نیرو روی ارتفاع اصلی بلفت باعث افزایش تلفات می‌شد و از سوی دیگر فرماندهی گردان می‌بایست هردو جناح را پوشش دهد. ازاین‌رو، از هر گروهان دو دسته را در قسمت اصلی بلفت مستقر کرده، گروهان شهید صمدی به فرماندهی جواد اعتمادی را در جناح چپ و گروهان شهید احمدی به فرماندهی آوختعلی رضایی را در جناح راست مستقر نموده و مقر فرماندهی گردان را مابین این دو مستقر کردند (همو، ص ۲۲۶).

با استقرار گردان، دشمن بی‌وقفه و با شدت منطقه را زیر آتش گرفت. سپس نیروی پیاده‌اش اقدام به پیشروی کرد. این آتشباری با توجه به محدودیت وسعت بلفت چنان شدید و فشرده بود که کانال‌ها، سنگرها و خاکریزها را منهدم می‌کرد و نیروها مجبور بودند دوباره اقدام به مرمت آن‌ها نمایند. در سمت چپ ارتفاع زمین سنگلاخی بود و اجازۀ حفر کانال را نمی‌داد، گروهان شهید صمدی بدون هرگونه استحکامات دفاعی زیر آتش ده‌ها تانک قرار داشتند. از آنجا که تانک‌ها حدود دو کیلومتر فاصله داشتند، در برد موشک آر. پی. جی. هم نبودند و با خیال راحت به گلوله‌باران منطقه ادامه می‌دادند (ایرانی، ص ۲۲۶-227).

برخورد گلوله‌های تانک با زمین سنگلاخی این بخش باعث تشدید صدای انفجار و چند برابر شدن ترکش‌ها می‌شد؛ بنابراین، شلیک مستمر تانک‌ها، صدای خشک انفجار گلوله‌های آن و افزایش ترکش‌ها فشار روانی زیادی بر نیروها وارد و مقاومت را دشوار می‌کرد. بچه‌های گردان، سه شبانه‌روز را زیر آتش سنگین دشمن سپری کردند (همو، ص ۲۲۷). آن‌ها موفق شدند چندین پاتک شدید دشمن را ناکام بگذارند و هربار با وارد آوردن تلفات به دشمن، او را مجبور به عقب‌نشینی کنند. در چندین مورد درگیری به نبرد تن‌به‌تن انجامید و دشمن تا داخل کانال‌های آزاد شده پیشروی می‌کرد، اما سرانجام نیروهای گردان منطقه را تثبیت کردند. محمدولی عمادی‌رستگار در این عملیات فرماندهی گردان را بر عهده داشت و ابوالحسن ایرانی معاون گردان بود. سازمان گردان شامل دو گروهان بود. جواد اعتمادی فرمانده گروهان، شهید صمدی و ... معاونش بود. ... فرمانده گروهان شهید احمدی و معاونش ... بود (اعتمادی؛ رضایی).

گردان تبوک ۲۰ مرداد ۱۳۶۶ به اردوگاه بازگشت و منطقه را تحویل گردان بدر داد، اما دشمن با پاتک شدید توانست بلفت را در همان شب اول حضور آن گردان بازپس بگیرد (ایرانی، ص ۲۳۹).

عبادالله عبداللهی، فرمانده سپاه سنقر که به منطقه آمده بود، نیمه‌های شب وارد اردوگاه گردان تبوک شده و خبر سقوط بلفت را به آن‌ها داد. او از طرف ناصح، فرمانده تیپ، مأمور شده بود که تعدادی رزمندۀ داوطلب از گردان تبوک را برای بازپس‌گیری بلفت به منطقه بیاورد. خستگی چند شبانه‌روزی توان نیروهای گردان را به حداقل رسانده بود، اما عبداللهی با دست گذاشتن روی احساسات نیروها و مقایسۀ این روز با روز عاشورا، تعدادی از نیروهای گردان داوطلب شده و به منطقه بازگشتند. آن‌ها به کمک سایر نیروهای گردان‌ها ساعت ۱۰ صبح ۲۱ مرداد دوباره به بلفت هجوم بردند. دشمن با یک حملۀ برق‌آسا غافلگیر و متحمل تلفات سنگینی شد و بلفت دوباره بازپس گرفته شد(همو، ص ۲۳۹-240).

گردان تبوک بعدازظهر ۲۲ مرداد ۱۳۶۶ سردشت را به مقصد کرمانشاه ترک کرد (همان‌جا).

در این نبرد هشت تن از نیروهای گردان به اسامی: محمدمراد کرمی، محمدعلی پرویزی، جعفر احمدی، امرالله کریمی، ولی حیدری، خسرو سلطان‌آبادی، شمس‌الله حیدریان و حسینعلی بخشی‌زاده شهید و ۳۴ تن از جمله: محمد‌ولی عمادی‌رستگار (فرمانده گردان) و جواد اعتمادی (فرمانده گروهان شهید صمدی) مجروح شدند (همو، همان‌جا-ص ۲۴۱).

نبرد آفندی والفجر ۱۰: این نبرد در ساعت ۲۳:۲۰ دقیقه ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ با رمز یا رسول‌الله(ص) در منطقۀ عمومی حلبچه در استان سلیمانیۀ عراق با هدف آزادسازی شهرهای نوسود ایران و حلبچه، خرمال، دوجیله، بیاره، طویله عراق و ارتفاعات و روستاهای منطقه آغاز شد (مرکز، ص ۱۲۸؛ درودیان، شلمچه تا حلبچه، ص ۲۱۷-250؛ اردستانی، ص ۳۷۴-384).

اوایل دی ۱۳۶۶ زمزمۀ انجام نبردی جدید به گوش می‌رسید. ابتدا آماده‌باش ۵۰/0 اعلام شد. سپس برنامه‌های تمرینی راهپیمایی‌های طولانی، رزم شبانه و اعزام‌های پی‌درپی شروع شد. گردان تبوک در ۱۸ اسفند ۱۳۶۶ در اردوگاهی در ۲ کیلومتری جاده پاوه* ـ نوسود* مستقر شد. فرصتی برای شناسایی منطقۀ عملیات از نزدیک برای فرماندهان گردان وجود نداشت؛ به همین دلیل آن‌ها برای اینکه بتوانند با مسیری که قرار است گردان برای انجام مأموریت خود طی کنند، آشنا شوند، روی ارتفاعات قله شمشی در حد فاصل نودشه* ـ نوسود حضور پیدا کردند. این ارتفاع دید خوبی روی قسمتی از منطقۀ عملیات داشت. گردان تبوک طبق برنامه در مرحلۀ دوم عملیات وارد عمل می‌شد (ایرانی، ص ۲۴۹-251؛ رستگار؛ اعتمادی).

پیش از غروب آفتاب روز ۲۳ اسفند، گردان تبوک اردوگاه را به سمت منطقۀ نبرد ترک کرد و حدود ساعت ۲۲:۰۰ به کنار ارتفاع گزیل* رسید. نیروهای جهاد سازندگی و مهندسی رزمی سپاه سخت مشغول کار بودند تا روی رودخانه پلی احداث کنند. ماشین‌های راه‌سازی در قعر دره مشغول کار بودند، جریان آب چنان خروشان بود که هر چیز داخل آن می‌افتاد، با خود می‌برد. بنابراین، با استفاده از سیم کابل، پل متحرکی روی رودخانه برای عبور نیروهای گردان نصب شده بود (ایرانی، ص ۲۵۱-253؛ رستگار؛ اعتمادی).

نیروها پس از عبور از رودخانه حرکت خود را آغاز کردند. پس از دو ساعت راهپیمایی به روستای خلقان رسیدند. گردان یک ساعت در روستا استراحت کرد و ظهر حرکت خود را به سمت منطقه نبرد ادامه داد. گردان با دستور باید خود را به ارتفاع شیندروی رسانده و در آنجا در انتظار دستور بعدی بماند. در روستای خلقان، فرمانده گروهان‌ها نسبت به مسیر توجیه شدند. مسیر ناهموار، شیب تند و مسافت آن طولانی بود، از سوی دیگر باید گردان پیش از غروب آفتاب خود را به بالای شیندروی می‌رساند. در امتداد این ارتفاع جاده‌ای قرار داشت که به روستای آبدر حوالی حلبچه ختم می‌شد. در واقع این ناحیه دروازۀ فتح حلبچه به‌شمار می‌آمد (ایرانی، ص ۲۵۴-255؛ رستگار؛ اعتمادی).

با غروب آفتاب رزمندگان گردان به ارتفاعات شندروی رسیدند. حدود ساعت نیم بامداد فرمانده تیپ، اسدالله ناصح، دستور حرکت داد (ایرانی، ص ۲۵۹-260).

با دریافت دستور نیروها به ستون یک تا کنار ارتفاعی که سنگر فرماندهی تیپ روی آن قرار داشت، حرکت کردند. فرماندهان گردان به سمت سنگر فرماندهی تیپ رفتند. ناصح در مورد نحوۀ عمل آن‌ها و گرفتن یال سمت راست و چپ توضیحاتی داد. تانک‌ها روی یال سمت چپ مستقر بودند و پایین آن روستای انب قرار داشت. یال سمت راست هم به ادوات و توپخانۀ ارتش عراق و شهر حلبچه مشرف بود (همو، همان‌جا-ص ۲۶۱).

طبق برنامه‌ریزی پیشین، باید از هر گروهان دو دسته وارد عمل می‌شد و دو دسته در احتیاط می‌ماند. گروهان شهید احمدی از سمت راست با هدایت ایرانی و گروهان شهید صمدی از سمت چپ با هدایت صمدی حرکت خود را آغاز کردند. رستگار نیز همراه دستۀ ویژه در جایی مابین مسیر دو گروهان مستقر شد تا در صورت نیاز هر کدام از گروهان‌ها در کمترین زمان خود را به آن‌ها برساند. دو دسته احتیاط نیز در محلی نزدیک مستقر شدند و مقرر شد تنها با دستور فرمانده گردان یا یکی از معاون‌های او وارد عمل شوند. سحرگاه ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ گروهان شهید احمدی در کمین دشمن افتاد. به دستور فرمانده گردان، دستۀ ویژه به کمک آن‌ها رفت. دقایقی بعد چهار دستگاه تانک دشمن به غنیمت درآمد. در همانجا یک قبضه خمپاره ۱۲۰ م.م هم قرار داشت و خدمه‌های آن کشته یا فرار کرده بودند. دو دستگاه تانک که در طرف دیگر جاده مستقر بودند، مقاومت بیشتری از خود نشان دادند، اما خدمۀ آن‌ها نیز سرانجام مجبور به فرار شدند. بچه‌های دستۀ ویژه مسیر جناح راست را در کمتر از پانزده دقیقه تصرف کرده و دشمن را به عقب راندند. با کوشش نیروها منطقه پاکسازی شد و در داخل مواضع دشمن خط جدیدی تشکیل دادند. در سمت چپ، گروهان شهید صمدی قدم‌به‌قدم در حال پیشروی بودند که تانک‌های دشمن به سمت آن‌ها در حرکت بودند. با فرمانده گردان تماس گرفتند و پس از کسب تکلیف، تانک‌ها بدون درگیری مسیر خود را به سمت جناح راست و محل نبرد گروهان شهید احمدی تغییر دادند. گروهان به پیشروی خود ادامه داد، اما خبری از دشمن نبود. وقتی گروهان وارد پایگاه دشمن شد تنها چند مقاومت پراکنده صورت گرفت که آن هم در هم شکست و اهداف از پیش تعیین‌شده به راحتی تصرف شد و گردان تبوک به اهداف خود دست یافت. در این نبرد محمدولی عمادی‌رستگار فرماندهی گردان را بر عهده داشت و کیومرث صمدی و ابوالحسن ایرانی معاونان گردان بودند. گردان شامل دو گروهان و یک دستۀ ویژه بود. اسدالله احمدی فرمانده گروهان شهید احمدی و ابراهیم همتی و احمد صفایی معاونانش بودند. جواد اعتمادی فرمانده گروهان شهید صمدی و معاونش ناصر سرمستی بود. دستۀ ویژه را عزیزعلی حاجی‌آبادی فرماندهی می‌کرد و حیدر رضایی معاونت او را برعهده داشت. در این عملیات پنج تن از نیروهای گردان به اسامی: ابوالحسن ایرانی (معاون گردان)، ماشاءالله شاه‌ملکی، رضا جمهور، محسن طهماسبی و حرمت جوادی به شهادت رسیده و چهارده تن مجروح شدند (ایرانی، ص ۲۷۲-273).

نبردهای پدافندی گردان:

نبرد پدافندی چنگوله:

گردان تبوک در اوایل اسفند ۱۳۶۲ نبرد پدافندی منطقۀ چنگوله را که در نبرد والفجر ۵ آزاد شده بود، بر عهده گرفت. آن‌ها به مدت هفت روز در منطقه ماندند و در این مدت ارتش عراق دو بار اقدام به پاتک کرد که هر بار شکست خورده و عقب رانده شد (همو، ص۶۲-63).

پس از پایان مأموریت پدافندی، گردان با نیروهای طرح لبیک یا خمینی جابه‌جا شده و به قرارگاه تیپ بازگشتند. نیروها با ابلاغ پایان مأموریت، پس از یک مرخصی چند روزه، به مقر خود در پادگان ابوذر بازگشتند (ایرانی، ص ۶۵).

نبرد پدافندی قصرشیرین:

گردان تبوک خط پدافندی قصرشیرین را در ۶ مرداد ۱۳۶۳ از لشکر احمد بن موسی(س) (نیروهای کمیته انقلاب اسلامی شیراز) تحویل گرفت. این خط پدافندی ۲۰ کیلومتر، که از روستاهای باباهادی در ورودی خرابه‌های شهر قصرشیرین شروع می‌شد و تا ارتفاعات آق‌داغ و جاده آسفالت قصرشیرین به خسروی که جبهۀ روح‌الله نامیده می‌شد، امتداد داشت. برای یک گردان خطی به نسبت طولانی به حساب می‌آمد به طوری که برای پوشش آن فرماندهان گردان سازمان گروهان‌ها را تغییر دادند. دسته‌ها را منحل کردند. برای هر تپه یک گروه مستقل و یک فرمانده و معاون تعیین کردند که مستقیم با فرمانده گروهان در ارتباط بود (همو، ص ۸۵).

سه گروهان از گردان تبوک در امتداد یکدیگر در خط مستقر شدند. گروهان شهید احمدی روستای باباهادی، تپۀ شهید بهشتی، جاده پرویزخان، تپۀ مهدی یک و دو، تپۀ شهید بروجردی و تپۀ شهید مدنی را تحویل گرفت و پس از آن گروهان شهید صمدی در تپه گچی، تپۀ فیض یک و دو و در دیگر ارتفاعات تا مقابل ارتفاع آق‌داغ مستقر گردید. گروهان شهید پرویزی هم از مقابل ارتفاع آق‌داغ، تپه بیست و دو بهمن، تپه روح‌الله تا جاده آسفالت خسروی ـ قصرشیرین را پوشش می‌داد. نیروهای عراقی که بالای ارتفاعات آق‌داغ مستقر بودند، کل خط را در تیررس و اشراف خود داشتند و هنگام تردد خودروهای خودی در این خطوط، با سلاح سنگین و نیمه‌سنگین آن‌ها را زیر آتش می‌گرفتند. این امر پدافند از این منطقه را بسیار دشوار می‌کرد. لازمۀ استقرار در این خط، بهره‌مندی از ادوات نیمه‌سنگین بود؛ زیرا هیچ تضمینی برای تحرک مجدد دشمن در این منطقه وجود نداشت؛ بنابراین، باید نیروها در هوشیاری کامل به سر می‌بردند. باید راننده‌ها به سرعت در مسیرها تردد می‌کردند، این اجرای آتش به‌ویژه هنگام ترددهای ثابت مانند اوقاتی که خودروهای حمل غذا تردد می‌کردند، با توجه به مشخص بودن زمان آن شدت می‌یافت. این خط ظاهری آرام داشت؛ اما پس از آن، خطرات بسیاری نهفته بود. در چنین مواقعی که جنگ حالت فرسایشی به خود می‌گرفت،آرام‌آرام روحیۀ نیروها ضعیف می‌شد. در این مواقع مسئولیت فرماندهان، روحیه بخشی به نیروها بود. رودخانۀ الوند در حاشیۀ خرابه‌های شهر فرصتی برای شنا و استحمام بود. هر تپه نمازخانه‌ای داشت که پیوسته در آن مراسم دعا و مراسم‌های معنوی با کوشش محمدعلی پرویزی، مسئول تبلیغات گردان، برگزار می‌شد. او افزون‌بر آن که با روحیۀ خاص خود همیشه خنده بر لب رزمندگان جاری می‌کرد، پیوسته برنامه‌های معنوی نیز برای آنان تدارک می‌دید. همچنین هر چند وقت یک بار نیروها در مسیر تردد عراقی‌ها کمین می‌کردند و از آن‌ها تلفات می‌گرفتند. چنین کمین‌هایی اگرچه دشوار و طاقت‌فرسا بود، اما تعداد داوطلبان انجام آن چنان زیاد بود که از آن‌ها ثبت‌نام می‌شد و در نوبت قرار می‌گرفتند. این کارها مقداری به فضای آرام خط تنوع می‌داد و از فرسایش روحی نیروها جلوگیری می‌کرد. سپاه دوم عراق در این منطقه مستقر بود و براساس اطلاعات واصله تحرک‌های مشکوکی در حال انجام بود؛ از این رو، احتمال حملۀ دشمن وجود داشت (ایرانی، ص ۸۵-87).

گردان تبوک تا اواسط آبان ۱۳۶۳ در قصرشیرین ماند. پس از آن خط را تحویل گردان خیبر از تیپ نبی‌اکرم(ص) داد و به پادگان ابوذر بازگشت (همو، ص ۹۰).

در این نبرد پنج تن از رزمندگان گردان شهید و ۹۳ نفر از جمله: جواد اعتمادی مجروح شدند (همو، ص ۹۱-92).

بمباران پادگان ابوذر: فضای پادگان ابوذر در اسفند ۱۳۶۳، بسیار معنوی حاکم بود. نماز جماعت، مراسمات سینه‌زنی و دعا با حضور تعداد زیادی از نیروها برگزار می‌شد. برخی نیروها در میدان صبحگاه و بعضی دیگر در مقابل ساختمان‌هایشان پیش از طلوع آفتاب به خط می‌شدند. هر روز تعدادی از آن‌ها برای راهپیمایی‌های طولانی و کوتاه از پادگان خارج می‌شدند و به ستون ۱ و یا ستون ۲ به کوه‌های اطراف پادگان رفته، ساعاتی را به راهپیمایی و کوهنوردی می‌پرداختند. تعدادی هم به ستون ۴ و یا به ستون ۶ در پادگان می‌دویدند، صدای منظم پای نیروهای گردان‌های ۲۰۰ تا ۶۰۰ نفره در حال "بدو رو" و فریاد دشمن‌شکنشان و شعارهایی کوبنده و معنوی از جمله کارهای روزانۀ نیروها در پادگان بود. روز به روز به جمعیت داخل پادگان افزوده می‌شد، در این میان کلاس‌های احکام، اخلاق و نظامی نیز در هر ساختمانی در حال برگزاری بود. نیروها ساعات استراحت را نیز به مسابقات و تمرین‌های ورزشی اختصاص داده بودند. تیم‌های فوتبال (گُل‌کوچیک)، والیبال و زورخانه پادگان را گروهی باستانی کار راه انداخته بودند. در اسفند ۱۳۶۳، پادگان مملو از نیروها و یگان‌های مختلف بود. نیروها برای انجام عملیات در جنوب سومار آماده می‌شدند؛ از این رو، هر روز بر تعداد یگان‌های مستقر در پادگان افزوده می‌شد. به طور عموم تصوری بین نیروها شکل گرفته بود که به خاطر وضعیت مکانی پادگان، امکان بمباران آن میسر نیست (همو، ص ۹۳).

طبق معمول پیش از عملیات‌ها شرایط ویژه و جنب‌وجوش خاصی میان نیروها و فرماندهان در جریان بود. فرماندهان گردان‌ها برای رفع نواقص و کمبودها و تأمین امکانات لازم وانجام هماهنگی‌ها مدام با مسئولان تیپ در تماس بودند. نزدیک اذان ظهر ۱۶ اسفند ۱۳۶۳ که نیروها برای ادای نماز در حال رفتن به سوی نمازخانۀ پادگان بودند، هواپیماهای ارتش عراق شروع به بمباران پادگان کردند (همان‌جا).

در مرحلۀ نخست بمباران، تعدادی از نیروها از پادگان خارج شده و تعدادی هم مانده و مشغول رسیدگی به مجروحان و جمع‌آوری پیکر شهداء بودند که برای بار دوم هواپیماها سر رسیدند و تعداد دیگری از نیروها از پادگان خارج شدند. آن روز تا غروب سه بار پادگان بمباران و خسارت زیادی داده شد (همو، ص ۹۶).

فرماندهان گردان‌های تیپ پس از بازگشت از سومار و روبه‌رو شدن با این وضعیت، دستور تخلیۀ پادگان را دادند و گردان‌های تیپ، نیروهای خود را به اردوگاه شهید سوری در دشت دیره منتقل کردند. نیروهای گردان تبوک آن شب را داخل یک غار سپری کردند (همان‌جا).

روز ۲۱ فروردین ۱۳۶۴ صمدی و مولاقلی فرهنگیان برای آوردن تدارکات راهی پادگان شدند. به محض اینکه خودرو به محوطۀ گردان رسید، هواپیماهای عراقی شروع به بمباران کردند. فرهنگیان مجروح شد و در راه اعزام به شهر اسلام‌آباد غرب به شهادت رسید (همو، ص ۹۸-99).

در پادگان ابوذر ساختمان‌هایی وجود داشت که در گذشته برای خانواده‌های ارتشی ساکن پادگان ساخته شده بود؛ از این رو، در هنگام بمباران، برخی نیروها در پوشش این ساختمان‌ها پناه گرفته و آسیب کمتری دیده بودند (آزادی، ص ۲۴۰؛ شاهویسی). در بمباران پادگان ابوذر هفده نفر از نیروهای گردان شهید و ۲۲ نفر مجروح شدند (ایرانی، ص ۱۰۰-101).

نبرد پدافندی سومار: گردان تبوک در اوایل اردیبهشت ۱۳۶۴ برای انجام نبرد پدافندی عازم سومار شد. گردان حدود پنج روز در منطقۀ سومار ماند و در این مدت بارها با آتش توپخانه وحملۀ بالگردهای دشمن روبه‌رو شد. پس از اتمام مأموریت و تحویل خط به نیروهای پدافندی، به اردوگاه شهید سوری باز گشت (همان‌جا).

نبرد پدافندی تأمین جهاد دامغان در عمق خاک عراق: در تابستان ۱۳۶۴ منطقۀ عمومی چِوارتا در کردستان عراق برای انجام عملیات مورد توجه فرماندهان جنگ (سپاه) قرار گرفت. پس از بررسی‌های لازم مقرر شد در شهریور همان سال این عملیات انجام شود (اردستانی، ص ۱۹۲؛ ایرانی، ص ۱۰۵). به دنبال این تصمیم مقدمات و بسترسازی برای انجام عملیات آغاز گردید. ستاد پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی شهرستان دامغان از استان سمنان وارد منطقه شد و کار احداث پست‌های امدادی، جاده و استحکامات را شروع کرد. از آنجا که محل انجام این اقدامات، کیلومترها در داخل خاک عراق و حتی بعد از خط پدافندی ایران در حال انجام بود و ضدانقلاب نیز در این منطقه تردد داشت، باید امنیت آن‌ها تأمین می‌شد. مأموریت تأمین این منطقه به تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) واگذار شد و فرماندهی تیپ هم گردان تبوک را به این منطقه اعزام کرد (ایرانی، ص ۱۰۵). پس از مدتی کمبود توان، گستردگی زمین منطقه و پیوستگی ارتفاعات مهم آن به یکدیگر مانع انجام عملیات در موعد مقرر شد و با یک تصمیم نه‌چندان قطعی مقرر شد که این عملیات در بهار ۱۳۶۵ ش انجام شود (اردستانی، ص ۱۹۲؛ ایرانی، ص ۱۰۵-106).

فرمانده گردان تبوک پس از دریافت این مأموریت به همراه تعدادی از اعضای کادر گردان از جمله حجت‌الله احمدی، فرمانده گروهان شهید احمدی، برای شناسایی راهی این منطقه شدند. مأموریت نامبرده به طور کامل سری بود و از نگاه نیروهای مستقر در این منطقه تنها بچه‌های جهاد مشغول احداث جاده بودند. گروه شناسایی تحت پوشش نیروهای جهاد سازندگی راهی منطقه شدند. باید هم‌زمان امنیت دو نقطه تأمین می‌شد؛ یکی قرارگاه اصلی و محل استراحت نیروها و دیگری گروه‌هایی که در کارگاه‌های عمرانی مشغول فعالیت بودند. با توجه به میزان وسعت محدودۀ مأموریت و نیز ضرورت پنهان‌کاری، نظر فرماندهان این بود که حضور یک گروهان برای انجام این مأموریت کفایت می‌کند، از این رو، مقرر گردید گروهان شهید احمدی در منطقه مستقر شود. سپس جای خود را به گروهان شهید صمدی بدهد. اقدامات پوششی مورد نیاز این مأموریت انجام شد. روی خودروها آرم جهاد سازندگی نصب کردند. برای نیروها برگۀ مأموریت‌هایی با سربرگ و مهر جهاد سازندگی صادر شد. نیروها از مقر خود در اردوگاه پشت کارخانه سیمان کرمانشاه حرکت کردند و پس از عبور از شهر مریوان، از طریق مرز باشماق وارد خاک عراق شدند. خط پدافندی خودی در داخل خاک عراق و نزدیک پل شیلر قرار داشت. حفاظت از این خط در اختیار نیروهای ارتش بود. ستون به دژبانی ارتش رسید، همه چیز با آرم جهاد سازندگی بود؛ اما روی چند خودرو، دوشکا نصب کرده و نیروهای سوار بر خودروها همه مسلح بودند. آن‌ها هنگامی‌که قصد عبور از دژبانی داشتند، شک نیروهای ارتشی برانگیخته شد که آیا نیروهای جهاد هم دوشکا دارند! اجازۀ عبور ندادند. نیروهای گروهان بدون این که هویت خود را فاش کنند باید دژبان ارتش را قانع می‌کردند که جهادی هستند و برای تأمین امنیت همکاران خود مسلح شده‌اند؛ اما آن‌ها با این توضیحات قانع نمی‌شدند و حساسیت مأموریتشان ایجاب می‌کرد که به سادگی از کنار آنچه می‌دیدند، نگذرند. این کشمکش‌ها چند ساعت به طول انجامید و سرانجام نیروها موفق شدند اجازۀ عبور از دژبانی را دریافت کنند. این داستان هربار به هنگام عبور نیروهای گردان و خودروهای تدارکاتی آن‌ها تکرار می‌شد. نیروهای گردان در کنار نیروهای جهادی در منطقه، در عمق خاک عراق مستقر شدند، آن‌ها از یک سو باید هویت سپاهی بودن خود را مخفی کرده و از سوی دیگر از جان و ادوات نیروهای جهاد محافظت می‌کردند، آن هم در جایی که عناصر ضدانقلاب از گروهک‌های کومله، دمکرات و ... حضور داشتند و تشخیص آن‌ها از نیروهای کُرد معارض دولت عراق بسیار دشوار بود. آن‌ها با نیروها همکاری می‌کردند؛ افزون‌بر معاهداتی که با ضدانقلاب داشتند، سعی می‌کردند مانع از اقدام ضدانقلاب بر ضد نیروهای جهاد و سپاه بشوند. مأموریت نیروهای تأمین، ساده و روشن بود. آن‌ها باید هر روز پیش از آغاز کار نیروهای جهادی، در منطقۀ عمرانی حضور یافته و از امنیت منطقه اطمینان حاصل می‌کردند. سپس نیروهای جهادی فعالیت خود را شروع می‌نمودند. مقر اصلی هم شبانه‌روز تحت محافظت بود (ایرانی، ص ۱۰۶-108).

مأموریت گردان تبوک دو ماه در این منطقه به طول انجامید. پنهان‌کاری و اختفای مناسب، یک اصل مهم بود که باعث شد در این مدت درگیری رخ ندهد و نیروها با خیال راحت به کار خود ادامه دهند. در این مأموریت اغلب هنگام حضور سران معارضین کُرد عراقی در روستای خالی از سکنۀ منطقه، دیدارهایی بین آن‌ها و فرماندهان گردان تبوک نیز انجام می‌شد و چنان صمیمیتی بین آن‌ها ایجاد شده بود که گاه جلال طالبانی از خاطرات خود برای نیروها تعریف می‌کرد (ایرانی، ص ۱۰۸-109).

نبرد پدافندی دوم قصرشیرین:

در تابستان ۱۳۶۴ ش به گردان ابلاغ شد در منطقۀ قصرشیرین مستقر شود، زیرا ارتش عراق قصد دارد در منطقه قصرشیرین که در اختیار ارتش است، عملیاتی انجام دهد (سلیمانی، ص ۱۸۷).

سحرگاه روز بعد گردان به سمت منطقه حرکت کرد و در نزدیکی روستای افشارآباد در دو‌کیلومتری جنوب سرپل‌ذهاب مستقر شد. چند روز بعد گردان در مرکز شهر سرپل‌ذهاب استقرار یافت. با بیشتر شدن تحرکات ارتش عراق، گردان به منطقۀ قصرشیرین رفت و در کنار نیروهای ارتش در پایگاه‌ها و خط مقدم مستقر شد. گردان ۱۵ روز به صورت مشترک به همراه نیروهای ارتش پدافند منطقه را بر عهده داشت. ارتش عراق مطلع شده بود منطقه تقویت شده است و عملیاتی انجام نداد. گردان پس از ۱۵ روز به پادگان امام خمینی کرمانشاه مراجعت کرد (همو، ص ۱۸۸-195).

نبرد پدافندی جزیرۀ مجنون شمالی: در اواخر پاییز ۱۳۶۴ ش مأموریت متفاوت به تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) داده شد. مأموریتی که صرف‌نظر از انجام مأموریت‌های آفندی و پدافندی متعدد، تجربۀ جدیدی به همراه داشت. این تیپ مأموریت داشت تا در منطقه مستقر شود. گردان تبوک در ۱ دى ۱۳۶۴ وارد اردوگاه شهدای خیبر در پنج‌کیلومتری شهر اهواز، کنار جادۀ اهواز ـ سوسنگرد مستقر شد. پس از استقرار در منطقه، مأموریت پدافند از جزیرۀ مجنون شمالی به تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) ابلاغ شد. این منطقه در اختیار لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب(ع) قم بود. جزیرۀ مجنون تنها خشکی وسیع در میان هورالعظیم بین ایران و عراق است که از خشکی سمت ایران تا ساحل این جزیره چهار کیلومتر فاصلۀ آبی بود، این جزیره توسط پل شناوری (پل خیبر) به ساحل خودی متصل شده بود. دور تا دور جزیره جاده‌ای به شکل چند ضلعی احداث شده بود که تردد را در تمام جزیره امکان‌پذیر می‌ساخت و در سمت دشمن با مقداری فاصله از جزیرۀ اصلی، جزایر مصنوعی کوچکی ایجاد شده بود که به وسیله یک جادۀ خاکی دست‌ساز به جزیره متصل می‌شدند. برای احداث این جزایر و جاده‌ها خاک‌بخشی‌هایی از جزیره گودبرداری شده و بر اثر آن گودال‌های بسیار عمیقی ایجاد شده بود که سطح برخی از آن‌ها از سطح آب اطراف جزیره نیز پایین‌تر رفته بود. جزایر مصنوعی ایجاد شده امکان پدافند از جزیره را در خطی جلوتر ایجاد می‌کرد و دشمن را از دست‌اندازی به جزیره ناکام می‌نمود. در اصطلاح به این جزایر «پد» گفته می‌شد. در داخل بعضی پدها دکل‌های دیده‌بانی احداث شده بود که روی آن‌ها اتاقک چوبی قرار داشت. چون منطقه مسطح بود، قرار گرفتن در ارتفاعی این چنینی دید به نسبت وسیعی روی خطوط دشمن ایجاد می‌کرد. نیروهای اطلاعات عملیات پیوسته و مستمر، در این دکل‌ها مستقر می‌شدند و برخلاف آن‌که دشمن از خطر این دکل‌ها آگاه بود و پیوسته کوشش می‌کرد آن‌ها را مورد هدف قرار دهد، اما نیروها با از خود گذشتگی مدام در آنجا مستقر بودند و تحرکات دشمن را با دوربین رصد می‌کردند. گاهی دیده‌بان‌های توپخانه برای محاسبۀ گرای مواضع دشمن از این دکل‌ها استفاده می‌کردند. عراق نیز در مقابل از چنین دکل‌هایی استفاده می‌کرد؛ بنابراین، برای مورد هدف قرار دادن دکل‌های دشمن و همچنین شلیک مستقیم به اهداف متحرک، چند قبضه ضد هوایی تک لول ۵۷ قدیمی روی سطحی شناور داخل نیزارها مستقر شده بودند. با توجه به برد بلند و دقت هدفگیری این سلاح، برای شلیک به دکل‌های دیده‌بانی مورد استفاده قرار می‌گرفتند. جلوتر از پدها در خط مقدم، پاسگاه‌هایی شناور با استفاده از همان پل‌های شناور ایجاد و به وسیلۀ لنگرهایی مهار شده بود. در اطراف هر پد پنج ـ شش پاسگاه قرار داشت. فاصلۀ هر پاسگاه تا پد حدود سه ـ چهار کیلومتر بود. این پاسگاه‌ها به‌جهت ویژگی شناور بودنشان وزن محدودی را می‌توانستند تحمل کنند. از این رو، در این پاسگاه‌ها سنگرهایی با استفاده از ورقه‌های فلزی(پلیت) و با ارتفاع حداکثر یک‌و‌نیم متر ایجاد شده بود که تنها یک ردیف گونی روی آن را می‌پوشاند. با این وصف فقط در مقابل تیر مستقیم و ترکش مقاومت داشت و در صورت اصابت خمپاره ۶۰ نیز دوام نمی‌آورد. در هر پاسگاه یک سلاح نیمه‌سنگین دوشکا مستقر بود. جلوتر از هر پاسگاه بسته به فاصلۀ خط خودی تا دشمن، سنگرهای کمین با فاصله‌های متفاوت از پاسگاه اصلی ایجاد شده بود که شب‌ها دو نفر نیرو در آن‌ها مستقر می‌شد که این نیروها با روشن شدن هوا به پاسگاه باز می‌گشتند. در برخی نقاط، در عمق کمتر آب، نیزارهای بلندی روییده بود که پاسگاه و سنگرهای کمین را پوشش می‌داد. اگرچه نیزارها موجب استتار آن‌ها می‌شد، اما برای نیروهای دشمن نیز این امکان را فراهم می‌آورد تا بتوانند در مواضع خودی نفوذ کنند. ارکان یگان‌های پدافند کننده معمولاً در پدها مستقر بودند و قایق‌های تهاجمی و ترابری در اطراف آن‌ها پهلو می‌گرفتند. قایق‌های تهاجمی از استحکام بیشتری نسبت به قایق‌های دیگر برخوردارند و روی آن‌ها سلاح‌های نیمه‌سنگین چون دوشکا و سلاح ۱۰۶ مستقر و از قدرت آتش خوبی برخوردار بودند. همچنین یگان ادوات و پشتیبانی رزم گردان نیز روی پدها استقرار داشتند که امکان تردد زمینی از طریق جاده و پشتیبانی برای آن‌ها وجود داشت؛ اما بین پدها و پاسگاه‌ها ارتباط فقط از طریق قایق‌ها برقرار می‌شد. هر پاسگاه دارای یک بلم کوچک برای انتقال نیروها به سنگرهای کمین بود. با وجود ایجاد آب‌راه‌ها، همچنان آب‌های اطراف از نی‌های بلند پوشیده شده و قایق‌رانی و سکانداری در آن‌ها مستلزم مهارت بسیار بود؛ چرا که ممکن بود هر لحظه در اثر یک تلاطم، نشانه‌ها تغییر کرده و مسیر در آن همه نیزار گم شود. در مواقع تلاطم و تغییر وضعیت جوی نیز گاه سنگرهای کمین جابه‌جا می‌شد و یا جهت آن تغییر می‌کرد که جهت‌یابی نادرست در این مواقع ممکن بود موجب رفتن ناآگاهانه به سمت دشمن و رویارویی با آن‌ها یا اسارت شود. مأموریت تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) پدافندی از پد پنج و شش و پاسگاه‌های تابعۀ آن بود؛ بنابراین، مقر گردان در پد شش و سایر واحدها زیر امر محور عملیاتی تیپ، مانند اطلاعات عملیات، اورژانس و ... در پد پنج مستقر شدند. پیش از انتقال گردان به جزیره، فرهنگیان به همراه سایر فرماندهان زیر امرش سه روز به شناسایی این منطقه و آشنایی با نحوۀ استقرار و آرایش در جزیره پرداخت. شبانگاه ۱۲دی ۱۳۶۴ گردان به سمت محل استقرار خود حرکت کرد و در جزیرۀ اصلی مستقر شد. چون هنوز یگان دریایی تیپ آمادۀ انجام مأموریت نبود، مقرر شد تا یگان دریایی لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب(ع) در منطقه بماند و عملیات جابه‌جایی گردان را انجام دهد. با استفاده از تاریکی شب، نخست نیروهای گردان وارد پاسگاه‌ها و سنگرها شدند. سپس نیروهای لشکر ۱۷ با استفاده از همان قایق‌ها به عقب بازگشتند. باید جابه‌جایی‌ها تا روشن شدن هوا به پایان می‌رسید. از این رو، لازم بود تا ترددها به سرعت انجام شود. نی‌های روییده در میان هور و بوی ماندگی آب مرداب برای گردان تبوک آزاردهنده بود. گه‌گاهی صدای انفجاری شنیده می‌شد. دسته‌ها، پاسگاه‌ها را تحویل گرفتند و تا نیمه شب کار جابه‌جایی نیروها به پایان رسید. با روشن شدن هوا ترددهای عمومی قایق‌ها باید به حداقل خود و در حد ضرورت می‌رسید، اما فرهنگیان، رستگار و سلیمانی پیوسته و به نوبت به پاسگاه‌ها سرکشی می‌کردند تا هم نیروها را توجیه کرده و با مأموریت و محل مأموریت خود آشنا کنند و هم از کمبودهای آن‌ها مطلع شوند. چند روز که از استقرار نیروها گذشت، لازم بود فرماندهان گردان موقعیت اطراف خود و محل استقرار دشمن را بهتر شناسایی کنند تا بر منطقه مسلط باشند. از این رو، هر روز یکی از فرماندهان گردان همراه یک گروه شناسایی خبره متشکل از فرماندهان گروهان‌ها و دسته‌ها صبح‌ها، پیش از روشن شدن هوا به وسیلۀ بلم و در پوشش نیزار جلو می‌رفتند تا جایی که سنگرها و مسیرهای تردد دشمن در دید آن‌ها قرار می‌گرفت. هر شناسایی یک روز به طول می‌انجامید و نیروهای شناسایی باید تا تاریک شدن هوا منتظر می‌ماندند. سپس باز می‌گشتند. در طول این شناسایی‌ها، اطلاعات ارزنده‌ای از محل و نحوۀ استقرار دشمن و تردد و نیز معبرهایی که ممکن بود نیروهای عراقی از آن نفوذ کنند، به دست می‌آمد که در صورت لزوم می‌توان با استفاده از آن گاه و بی‌گاه ضرباتی به دشمن وارد کرد. نیروهای شناسایی دشمن نیز بیکار نبودند و گرای دقیق برخی از پاسگاه‌ها را به دست آورده و ثبت کرده بودند. این پاسگاه‌ها مدام زیر آتش دشمن قرار داشتند و این آتشباری روزها افزایش پیدا می‌کرد؛ به همین سبب بیشتر نیروهای این پاسگاه‌ها به جز تعداد معدودی در طول روز به پد منتقل می‌شدند و شب به محل مأموریت خود باز می‌گشتند تا تلفات به حداقل برسد. از جمله شهدای گردان رمضان تیرانداز و ناصر جعفری بودند (امینی).

نبرد دوم پدافندی سومار: در ۲۲ فروردین ۱۳۶۵ به صورت ناگهانی به گردان اعلام آماده‌باش صددرصد شد و فرمانده گردان را که مرخصی بود، فراخواندند. همه چیز حکایت از اتفاقی ناگهانی و مأموریتی اضطراری داشت. فرمانده گردان نیروهای در دسترس را فراخوانی کرد. گروهانی به استعداد ۷۰ نفر سازماندهی نمود و عازم منطقه عمومی سومار شدند. براساس خبرهای رسیده، دشمن در این منطقه اقدام به انجام تک گسترده‌ای نموده و توانسته بود با شکستن خط پدافندی ارتش، مناطقی را اشغال کند. بنابراین، گردان تبوک مأموریت داشت برای کمک به ارتش و جلوگیری از ادامۀ پیشروی دشمن، عازم این منطقه شود (سلیمانی؛ رستگار).

این حملۀ ارتش عراق در راستای تداوم استراتژی "دفاع متحرک" بود که پس از سقوط فاو اتخاذ کرده بود. بر اساس این طرح ارتش عراق در نقاط مختلف دست به انجام عملیات‌هایی می‌زد که هدف از آن خارج شدن از انفعال و به دست گرفتن ابتکار عمل، بازسازی روحی ـ روانی نظامیان، حل مشکل افکار عمومی، تجزیۀ بیشتر توان سپاه و ممانعت از انجام عملیات از سوی ایران و جبران بخشی از شکست سیاسی ـ نظامی فاو بود (نک: اردستانی، ج ۳، ص ۲۱۲-۲۱۵).

گردان تبوک روز ۲۳ فروردین ۱۳۶۵ به سوی سومار حرکت کرد و در ۲۵ کیلومتر نرسیده به سومار در قرارگاه کوچکی که مربوط به ارتش بود، استقرار یافت. از سومار تا خط مقدم حدود ۵-6 کیلومتر فاصله بود (سلیمانی؛ رستگار).

بعد از یک جلسه که نیروها خیلی مختصر به وضعیت منطقه توجیه شدند، فرماندهان گردان برای شناسایی راهی خط شدند. خط شکسته شده و سازمان نیروهای پدافندی به هم ریخته بود. تعدادی شهید و مجروح شده بودند، تعدادی با حالت آشفته و به‌هم ریخته به صورت پراکنده مقاومت می‌کردند و برخی نیز در حال خروج از منطقه بودند. پس از بازدید، فرماندهان تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) به این نتیجه رسیدند که همان شب در مقابل دشمن، پاتک کنند. محورها مشخص شد و گردان ادوات تیپ هم در طول خط استقرار یافت. نیروی زیادی برای اجرای پاتک در اختیار نبود و باید با اجرای آتش سنگین این کمبود پوشش داده می‌شد. نیروهای گردان تبوک آن شب با استفاده از چند کامیون عازم خط شدند و پس از عبور از پل هفت‌دهنه در ورودی شهر سومار به سمت شمال تغییر مسیر دادند. آن‌ها پس از عبور از حاشیۀ سومار در حال حرکت به سمت محور عملیاتی بودند که با انسداد جاده مواجه شدند. دو دستگاه از کامیون‌ها در این نقطه با هم تصادف کرده و جاده مسدود شده بود. امکان ادامه مسیر با وسیله نقلیه جود نداشت. به ناچار نیروها پیاده شدند تا ادامه راه را پیاده بروند. مدت زمان پیاده‌روی آن‌ها در محاسبۀ زمانی نبرد لحاظ نشده بود. بنابراین، زمانی‌که گردان به محدودۀ مورد نظر رسید، فرصت تاریکی شب از دست رفته و هوا روشن شده بود (همانان).

وضعیت به فرماندهی تیپ گزارش شد. او دستور داد تا کسب تکلیف، گردان در منطقه مستقر شده و به تحکیم مواضع بپردازد. منطقۀ سومار از لحاظ عوارض زمینی تپه ماهوری است، اما تپه‌ها آن‌چنان مرتفع نبوده و رو به سمت ایران دارای شیب تندی هستند. گردان در پشت یکی از این تپه‌ها موضع گرفت. کمر این تپه برای احداث جاده‌ خاکی برش خورده و در میانۀ آن دیواره‌ای ایجاد شده که برای استقرار نیروها محل مناسبی بود؛ اما گردان تبوک زمانی‌که در این عارضه مستقر شد، در واقع به حالت نعل اسبی در دل نیروهای عراقی که از دو سمت پیش آمده بودند، قرار گرفت. دشمن مواضع نیروهای خودی را زیر آتش گرفت. گردان ادوات تیپ، این آتش‌باری را پاسخ داد (همانان).

حدود ساعت ۱۷:۰۰دو طرف با هدف انجام تک روی طرف مقابل اقدام به ریختن آتش کردند تا زمینه را برای حملۀ نیروهای خود آماده نمایند. محل استقرار نیروهای گردان به گونه‌ای بود که بیشتر گلوله‌ها از آن عبور می‌کرد، اما در دامنۀ پایین‌تر جهنمی از آتش، دود، گرد و غبار و صدای انفجارهای پیاپی برپا بود. دشمن با هر سلاحی که در اختیار داشت مواضع خودی را مورد هدف گرفته بود. این وضعیت بیست دقیقه ادامه داشت و دقایقی پیش از آن‌که فرمان پیشروی به نیروهای تبوک اعلام شود، دشمن تک خود را شروع کرد. خط اول تبوک با رأس تپه حدود صد متر فاصله داشت. یکی از دسته‌ها در این نقطه موضع گرفته بود و پس از آن‌ها نیروهای دیگر قرار داشتند. سربازان دشمن هلهله‌کنان از بالای تپه نمایان شده و به سوی مواضع خودی سرازیر شدند. سربازان دشمن به چند‌قدمی رسیده بودند و درگیری آغاز شد (سلیمانی؛ رستگار).

شیب تپه خیلی تند بود و نیروهای عراقی که از تپه سرازیر می‌شدند، چون از این وضعیت مطلع نبودند، شتاب می‌گرفتند و نیروهای خودی آن‌ها را هدف قرار می‌دادند (همانان).

نیروها تا ساعت ۱۷:۳۰ مقاومت کردند؛ تا جایی که دیگر نیرویی از دشمن به سمت آن‌ها نمی‌آمد. تک دشمن شکست خورده و با تحمل تلفات سنگین به مواضع خود بازگشتند (همانان).

شب بعد، پس از مشورت با فرماندهان ارتش مستقر در منطقه، این نتیجه حاصل شد که آمادگی نیروهای خودی در حدی نیست که برای بازپس‌گیری مواضع از دست رفته، تکی صورت پذیرد. بنابراین، پس از چند روز حضور در منطقه، گردان به اردوگاه کرمانشاه بازگشت (سلیمانی، ص ۲۸۲).

در این نبرد محمدولی وریرنار (معاون گروهان شهید صمدی) و چند تن دیگر به اسامی على‌نظر احمدی و علی سلیمانی به شهادت رسیده و اسمعلی فرهنگیان (فرمانده گردان) و چند تن به اسامی على‌نظر دارابی، مهدی زارعی، نظر چوبک، شمس‌الدین آقایی‌فر، بهرام امیری، فرجعلی سیف‌پور، نصرت‌الله رحمانی، رحمت‌الله خداکرمی، حاجی ترکاشوند، سید علی گلشنی، محمد مالمیر، محمدرضا همتی، الله‌حسین همائی‌مینا (محمدی)، فریادرس ایرانی، عزیزمراد حاصلی، حسین‌قلی اعتمادی، قربان فرج‌زاده، سید احمد مولوی، محمدمراد کرمی، علی مهرنژاد، علی‌کرم فشخورانی، مرتضی جلیلیان و اکبر فتوحی مجروح شدند (همان‌جا).

پدافندی دوم قصرشیرین: خبرهای رسیده حکایت از آن داشت که دشمن در منطقۀ قصرشیرین به تقویت یگان‌های مستقر در این خط اقدام کرده است. تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) مأمور شد تا خط پدافندی را که در اختیار ارتش بود، تقویت نماید. تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) به استعداد چند گردان پیاده و گردان ادوات در قصرشیرین مستقر شد و با هماهنگی‌های انجام شده برای جلوگیری از تداخل نیروها، در فاصله صدمتری خط ارتش یک خط پدافند قوی تشکیل داد. ارتش نیز مواضع خود را محکم کرد و همه چیز برای پاسخی دندان‌شکن به دشمن متجاوز آماده بود. قرار گرفتن ارتش و سپاه در یک خط کنار هم، با آرایشی منظم موجب تقویت روحیۀ طرفین شده بود. تیپ ۲۹ نبی‌اکرم(ص) دو ماه در این منطقه حضور داشت، اما دشمن که از تقویت این جبهه با خبر شده بود، اقدام خاصی انجام نداده و از تصمیم خود منصرف شد. در این مدت تنها تبادل آتش پراکنده بین دو طرف در جریان بود. پس از گذشت دو ماه گردان تبوک به همراه سایر یگان‌های پشتیبانی‌کننده منطقه را ترک کرده و به اردوگاه پشت کارخانه سیمان کرمانشاه منتقل شد. در این نبرد محمّد ولی رستگار ، معاون گردان و چند تن به اسامی ابوالفضل پاشایی، عطاءالله حشمتی، حسین روستا، بیژن پاکدل، منصور زین‌العابدینی، کمال نوروزی، رسول جاهد، رسول اکبری، عزیزالله مهرآبادی، جوانشیر یاسمنی، کیومرث امینی و علی‌اکبر نمکی مجروح شدند (امینی).

نبرد سوم پدافندی قصرشیرین:

در مهر ۱۳۶۵ اسمعلی فرهنگیان فرماندهی گردان را بر عهده داشت. سازمان گردان شامل سه گروهان بود (سلیمانی، ص ۲۹۳-298).

نبرد پدافندی شیخ‌صله:

مهر ۱۳۶۵به مدت یک ماه انجام شد(همو، همان‌جا-ص ۳۰۲).

نبرد پدافندی ارتفاعات بلفت:

اواخر شهریور ۱۳۶۶ فرمانده گردان به مقر تیپ در قرارگاه پشت کارخانه سیمان فراخوانده شد. ابوالحسن ایرانی که با زخمی‌شدن رستگار و بستری شدنش، فرماندهی گردان را به عهده داشت به همراه پرویز فرهنگیان به مقر تیپ مراجعه کرد. بهروز مرادی جانشین فرمانده تیپ مأموریت پدافندی خط سردشت را به آن‌ها ابلاغ کرد و خواستار حرکت آن‌ها شد تا خط را تحویل بگیرند. پیش از تحویل خط، باید شناسایی از محل مأموریت انجام می‌شد تا فرماندهان گروهان‌ها و دسته‌ها توجیه شوند. ایرانی در خصوص شناسایی سؤال کرد و نظر فرمانده این بود که شناسایی لازم نیست، خط پدافندی همان منطقه‌ای بوده که گردان در آن‌جا عملیات نصر ۷ را انجام داده است. رستگار با رضایت پزشک معالج خود ادامۀ درمان را خارج از بیمارستان انجام داد و ساعت ۱۶:۰۰ به محل استقرار گردان رسید. ایرانی گزارش مفصلی از آمادگی نیروها، امکانات، مهمات و خودروها به رستگار ارائه داد. گردان برای حرکت آماده بود. صبح روز بعد گردان به سمت سردشت حرکت کرد. پیشاپیش گردان خودرو حامل رستگار و پرویز، در خودرو بعدی ایرانی، زارعی مسئول تدارکات و امجدیان و پس از آن‌ها اتوبوس‌های حامل نیروهای گردان حرکت می‌کردند. ستون نیروها ظهر به دیواندره رسید و پس از صرف ناهار و اقامۀ نماز به حرکت خود ادامه داد. پس از آن رستگار و پرویز با سرعت تندتری حرکت کردند تا زودتر خود را به سردشت برسانند و محل استقرار گردان را بررسی کنند. آن‌ها ساعت ۱۴:۰۰ در شهر سقز کنار مسیر توقف کرده بودند، یکی از خودروهای ادوات تیپ که آن‌ها را می‌شناخت توقف کرد و راننده به آن‌ها خبر داد که تویوتای حامل ایرانی و زارعی حوالی روستای ایران‌خواه تصادف کرده است. رستگار و فرهنگیان به سرعت بازگشتند و در حوالی ایران‌خواه به محل تصادف رسیدند. تویوتا با یکی از خودروهای ارتش از پشت برخورد کرده بود. جلوی خودرو جمع شدند و به این سبب که پیش از ساعت پنج عصر که به دلیل ناامنی در جاده منع تردد اجرا می‌شد، باید خود را به روستای بیوران می‌رساندند. گردان شب را در روستای بیوران بود و روز بعد خط پدافندی را تحویل گرفت. پس از تحویل خط، گروهان شهید صمدی روی بلفت و گروهان شهید احمدی در تپه نصرت مستقر شدند. واحدهای گردان نیز پشت همین خط در محل‌های مشخص شده، استقرار یافتند. چند روز نخست نیروها مشغول سروسامان دادن به خط، ترمیم سنگرها، خطوط مخابراتی و ... بودند. چند روز پس از استقرار گردان در منطقه بهروز مرادی، جانشین فرماندهی تیپ، برای بازدید از خط به منطقه آمد (امینی).

در مأموریت نامبرده، کیومرث صمدی، معاون شهید فرهنگیان، که دو سال و نیم پیش به دلیل مشکلات از گردان جدا شده و برخلاف آن‌که از مدت‌ها قبل قصد بازگشت داشت، با پیگیری‌های مکرر رستگار و ایرانی دوباره به گردان بازگشت. او از لحاظ سن از ایرانی و رستگار بزرگ‌تر بود و همچنین در گردان پیشکسوت محسوب می‌شد؛ بنابراین، همه احترام او را داشتند. در زمان بازگشت صمدی به گردان رستگار در بیمارستان بود، ایرانی صمدی را نسبت به منطقه توجیه کرد. محل استقرار هر گروهان و وضعیت عمومی خط را برایش توضیح داد (همو).

گردان حدود یک ماه در سردشت پدافند کرد و منطقه را تحویل گردان حنین داد. سپس به مقر خود بازگشت (همو).

در این نبرد چند تن از جمله: حسن زارعی، فرامرز پروینی، اکبر رحیمی، علی‌رضا فرهنگیان، محمد عظیمی، مصطفی پاشایی، کیومرث قابلی (دو مرحله)، بیژن اسفندیاری، سید محمد بنی‌هاشمی، منصور کرمی‌عنایت، محسن معصومی، جعفر رهبرپور، سید حسن طباطبایی و محمدکرم حیدری مجروح شدند (همو).

مآخذ:  آزادی، آذر، بر بلندای کورک، تهران: صریر، ۱۳۹۷ ش؛ اردستانی، حسین، تنبیه متجاوز، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ۱۳۷۹ ش؛ آسیابانی، کوروش، از کوه‌های کاتو تا کانال ماهی، تهران: بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، ۱۳۹۴ ش؛ اعتمادی، جواد (فرمانده گروهان)، مصاحبه با مؤلف، ۱۶ آبان ۱۴۰۱؛ ایرانی، شمس‌الله، سپر دوپازا، قم: مؤلف، ۱۳۹۴ ش؛ جعفری، مجتبی، اطلس نبردهای ماندگار، تهران: نودید طراحان، ۱۳۸۳ ش؛ حقیقی، بهروز، بشنو از نی: تاریخ شفاهی رزمنده پیشکسوت بهروز حقیقی، تهران: بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، ۱۳۹۴ ش؛ درودیان، محمد، از فاو تا شلمچه، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ۱۳۷۳ ش؛ همو، شلمچه تا حلبچه، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ۱۳۷۶ ش؛ همو، نبرد شرق بصره، همان‌جا، ۱۳۷۶ ش؛ دری، حسن، کرمانشاه در جنگ، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ۱۳۸۳ ش؛ رضایی، آوختعلی (فرمانده گروهان)، مصاحبه با مؤلف، ۱۶ آبان ۱۴۰۱؛ سلیمانی، علی (معاون گردان)، مصاحبه با مؤلف، ۱۶ آبان ۱۴۰۱؛ سلیمانی، علی، کانال جنوبی نهر خَیِن، کرمانشاه: مرصاد، ۱۴۰۱ ش؛ شاهویسی، رضا (فرمانده عملیات تیپ)، مصاحبه با مؤلف، ۱۶ آبان ۱۴۰۱؛ شرفی، جبار (رزمنده پیشکسوت)، مصاحبه با مؤلف، ۲۳ آذر ۱۴۰۱؛ همو، عبدالجبار، کرمانشاه: مرصاد، ۱۴۰۰ ش؛ صمدی، کیومرث (معاون گردان)، مصاحبه با مؤلف، ۱۶ آبان ۱۴۰۱؛ طالبی، محمد (فرمانده عملیات تیپ)، مصاحبه با مؤلف، ۱۶ آبان ۱۴۰۱؛ عمادی رستگار، محمدولی (فرمانده گردان)، مصاحبه با مؤلف، ۱۶ آبان ۱۴۰۱؛ قبادی، حمید، هم‌مرز با آتش، تهران: سوره مهر، بی‌تا؛ کسرایی، علی‌رضا، دوشکاچی، تهران: سوره مهر، ۱۳۹۴ ش؛ مجتبایی، سید رضا، مصاحبه با مؤلف ، ۱۷ آبان ۱۴۰۱؛ مرکز فرهنگی سپاه، کارنامۀ عملیات سپاهیان اسلام در هشت سال دفاع مقدس، تهران: مرکز چاپ سپاه، ۳۱ شهریور ۱۳۷۳؛ مرندی، مهدی، حکایت سال‌های بارانی، تهران: بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، پاییز ۱۳۷۶ ش؛ نوری‌تبار، حسین، فانوس‌های معابر، کرمانشاه: مرصاد، ۱۳۹۷ ش.

/مسلم امینی/

تَبوک، گردان

شناسه مدخل۶۲۹۵۸۵
شناسه مقاله۱۹۰۷
استانکرمانشاه
کارگروهدفاع مقدس
گروهجغرافیا و نظامی
زیرگروهگردان
ارجاعیخیر
جلد چاپیجلد اول
آخرین ویرایشچهارشنبه، ۱۴۰۳/۱۰/۰۵

دانشنامهٔ استانی دفاع مقدس



نمایش بیشتر